ببین تعریف کنم برات یه کتاب میشه همسرم اصلا مثل اونا نیست بیچاره کلی خجالت میکشه
مثلا پدر شوهرم ماهی میخره 1 تومن تیلا پیلا میزاره انقدر تو فریزر میمونه وقتی درست میکنه اصلا مزه نداره یا پدر شوهرم میگه بریم شمال اونجا ویلا دارن کوفتمون میکنه
یه بار خرید عروسی رفته بودیم دیر شد شام نخورده بودیم گشنه بودیم رفتیم کوبیده بخوریم مامانمم بود انقدر زر زد انقد زر زد مامانم گفت من دیگه با این ادم بیرون نمیرم و نرفت
بابام از اول گفت دخترم باید خونه داشته باشه من نمیزارم بره مستاجری اونام قبول کردن مادر شوهرم میگفت کرایه بدین ببین زدم بی شرف بازی دهنشو بست
اتفاقا چند روز پیش شوهرم باهاش اتمام حجت کرد که یا بس کن این کارارو یانمیایم خونتون و داریم ماهی یکبار میریم
چون واقعا حالم بد میشه