پسر برادرم خیلی مظلومه حتی چهرشم نگا کنی کاملا مشخصه
من زنگ زدم باهاش حرف بزنم به زنداداشم گفتم از روز اول مهد چه خبر؟ اون روز تازه اولین روز مهدش تموم شده بود گفت هیچی تعریف نمیکنه گفتم تلفنو بده بهش ببینم چه خبر؟گفتم عشقم واسه عمه تعریف کن خوش گذشت؟
گفت آره گفتم چیکارا کردین؟ گفت مربی چند رنگ خمیر داد باهاش درخت و ... درست کردیم گفتم خب؟ یهو با ناراحتی گفت ولی به من خمیر سبز نداد گفتم ینی به همه داد به تو نداد؟؟ گفت آره گفتم تو چیکار کردی؟ گفت من تنه رو قهوه ای کردم و برگاشو یه رنگ دیگه زدم گفتم آفرین ولی دفعه ی بعد وقتی همچین اتفاقی افتاد برو به مربی بگو که خمیر نداری تا بهت بده اون حتما یادش رفته
بچه انقد ناراحت بود که من وقتی قطع کردم شب خوابم نمیبرد کلی گریه کردم درسته که بچه باید حرف بزنه ولی روز اول که کسی راحت حرف نمیزنه مربی باید به بچه ها توجه کنه
شما هم حتما برو با مربی حرف بزن بگو من میخوام بدونم بچم تو کلاس از نظر شما چطوره؟ بالاخره چند تا چیز میگه که شما میفهمی اصلا متوجه ناراحتی بچت شده یا نه؟ اگر متوجه نیست براش دقیق توضیح بده تا بدونه و هواشو داشته باشه یه وقت هم میبینی مربی میدونه و تلاش هم میکنه ولی شما فک میکنی بی تفاوته