2733
2734
انقدر به مرگ فکر میکنم خیلی زیاد هرروز هر ساعت اما نمیتونم  فقط دعا میکنم خدا یا نجاتم بده یا م ...

قربونت بشم

بخدا ک منم همینم 

بشدت خستم

حس میکنم هر لحظه روح و روانم میخواد بپاشه ازهم... 

کلی بیماری های جسمی پیدل کردم تو این خونه لعنتیی

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، 

 خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، 

 خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید

منم بابام خیلی بداخلاق و موج منفی بود ینی میومد خونه عزا می‌گرفتم دوست داشتم نیاد 🙂 باعث شده بود گوشه گیر باشم مرتب با حرفاش و نیش زبون هاش آزارم میداد نه که دوستم نداشته باشه مدلش این بود اینجوری یاد گرفته بود . خدا رو شکر ازدواج کردم راحت شدم انشاالله ازدواج کنی به یه ادم خوب و خوشبخت بشی

2731
منم دقیقا شرایط و حال تورو دارم با این تفاوت ک دیگ زورم ب کنکور ترسید و تو مرداب گیر گردم هرروز پسرف ...

منم نرسید چندسال پسرفت ببین از ی روانشناس هم مشورت گرفتم گفت باید فاصلت حفظ کنی من اینکارو میکنم ولی باز یهو یجا نشون میده قراره بهم محبت کنه منم تشنه محبت گول میخورم باز همون رفتارا و اذیتا وگرنه ببین چارش این تو اتاق باشی بیشتر باهاشون صمیمی نشی دور باشی کلا

دلم گرفت توی این تاپیک چرا واقعا اینجورین این جور پدرمادرا بود و نبودشون چ فرقی داره چطور میتونن ب پاره تنشون ب چشم دشمن نگا کنن خدایا

برای سلامتی امام زمان یه صوات بفرست🙏
مشکل مادربزرگم به مامانم محبت نکرده دقیقا داره همون رفتارا سرمن خالی میکنه 

برامن اینطوری نبوده،  مثلن یادبچگیم میوفتم ،وضعشون خوب بود ولی من چقد باید بخاطر ی عروسک التماسشون میکردم

الان ک دختردارم ، ببینم ازچیزی خوشش اومده  پولشو داشته باشم میگیرم

میگم شاید بابات  هوای تورو دارع  بهت محبت داره ولی مامانتو اصن تحویل نمیگیره

بقول قدیمیا میگن دختر هووی مادر

ینی مامانت بهت حسودی میکنه ، 🥲

دلم یک خواب میخواهد به وسعت مرگ....
مثلا سرچی ؟ یه چندتا مثال میزنی ؟

مثلا من و برادرم داریم صمیمی باهم حرف میزنیم میگیم میخندیم مثلا من ب داداشم میکم دیوونه با شوخی اونم میخنده داداشم منظورم قبلش مثلا اونم یچیزی تو همین مایه به من گفته یهو مامانم برمیگرده میک دیوونه تویی بایدم به برادرت بگی دیوونه اگه دیوونه نبود این همه محبت نمیکرد ب تو بعد یهو داداشم اخماش کم کم میره تو همو مامانم موفق میشه از یه شوخی خواهر برادری تفرقه درست کنه

منم نرسید چندسال پسرفت ببین از ی روانشناس هم مشورت گرفتم گفت باید فاصلت حفظ کنی من اینکارو میکنم ولی ...

من تو اتاق روانی شدم

اونجا هم دست از سرم برنمیدارن

خیلی شبا میزنه ب سرم برا همیشه برم و برنگردم

همه فهمیدن من یه افسرده ای بیش نیستم... 

و مادرم بدتر از این موضوع سواستفاده میکنه ب نفع خودش

هرچی پیش میاد میگه دخترم روانیه

هیچوقت نگفت من باعث این حال و روزشم..   

اخ چ بد😔😔😔 برو سرکار، فقط براخاب بیاخونه

منم دلم میخواست تو دنیا حداقل ی مامان داشتم که دوسم داشت💔مثل مامانای بقیه که روز مادر با شوق و ذوق عکس ماماناشون میزارن💔

منم دلم میخواست تو دنیا حداقل ی مامان داشتم که دوسم داشت💔مثل مامانای بقیه که روز مادر با شوق و ذوق ...

استارتر تو این لحظه بشدت دلم خواست نزدیکت بودم و برا این غم عمیقمون سوگواری میکردیم تو بغل هم😔

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687