من دقیقا یک ماه قبل عروسی هر شب خواب می دیدم که عروس شدم البته دامادی نمی دیدم فقط لباس عروس اما تو یکی از شب ها تو خواب دامادو دیدیم هنوز چهره تو ذهنم هست بعد خواب خیلی شیرین بود خیلی می گفتیم و می خندیدیم و دفتر عقد رو با شوخی و خنده امضا زدیم
فرداش زنگ زدن واسه خواستگاری معرف داشتن و ما نمی شناختیم خانواده م اصلا اجازه ندادن که بیان
چند شب بعد باز خواب خواستگاری دیدم و داماد رو دیدم این دفعه چهره ی شوهر خودم بود با اینکه هیچ وقت ندیده بودمش این خواب اصلا قشنگ نبود همه چی خشک و جدی بود و هیچ کدوم خوش حال نبودیم دو سه روز بعد شوهرم اومد خواستگاری و من دیدم که همون هست که تو خواب دیدم
ولی الان که هزار تا مشکل داریم همیشه فک می کنم اگر به اون خواستگاره جواب می دادم زندگیم مثل خوابم شیرین بود
و فک می کنم خودم دو تا انتخاب بد و خوب داشتم و بد رو انتخاب کردم