با خواهرشوعرم دعوا راه بندازم ؟ داستان

اره شما براتون خواستگار بیاد ظاهر موجه باشندزبون باز باشندبگن فلان میکنم ، پسر هم حقوقشو دوبرابر بگه ازدواج نمیکنی ،؟ برای من خیلی مهم بود مستاجر نباشم 

ببینید اینطور بودن که همسر من حقوقشو دوبرابر گفت از اونور خانواده خیلییییی مهمن که اینا زبون باز بودن و دروغ گفتن 

بازم فکر میکنم حق با شماست من باید فک میکردم که کسی که از یازده سالگی کار کرده یک قرون پول نداره یعنی عرضه نداره ، ولی بازم بد قولی بده دلخوش بودن بده ، اگر از اول روراست بودن من جوش نمیزدم

ناراحتم میگه به مادرم اعتماد کردم ، من بعد ازدواج فهمیدم پدرو مادرش معتادن ، مهر مادری صفر 

الان میخام نظر بپرسم چون تو فامیلمون بزرگتر عاقل نداریم مشورت بگیرم قطع رابطه کنم ؟ لاقل بفهمم من راضی نیستم ازشون

حرف شما تو خانواده های نرمال درسته ،شوهر من تعریف می‌کنه میگه من کار میکردم از پول خودم میرفتم هنذفری می‌گرفتم شب خونمون دعوا بود کارت حقوقش دست مادرش بود چون قرض داشتن سه طبقه زده بودن ،  شما پدرت بگه این خونه مال تو باشه به داداش بده یهو به شما نده ناراحت نمیشید میدونید من با شما موافقم ولی دلخوشی دادن خیلی بده زدن زیر قول بده  بخدا اگر تو خواستگاری میگفتن ما کاری نداریم الان نه شوهرم نه من توقع نداشتیم

کاری هست ولی عاقل نیس همه سرش کلاه میزارن 

الان تموم دارو ندارمون یک ماشین پرایده تو پارکینگ مستاجریم که یک پنجره نداره خب منم آدمم سخته دختر مردم و با هزار تا دلخوشی عروس خودت کنی بعد بزنی زیرش

بعدم دختر مردم بازیچه شون نبود  روراست نبودن باهام از اول بخدا میخام بیای خونم و ببینی پنجاه متر تو پارکینگ که پنجره ندارن خب من همچین زندگی میخواستم ۰؟ 

یک سال شوهرم نرفت دلش سرد شده بعد یکسال مشاورمون گفت حالا برید مادرم شوهرم و راضی کرد گفت برید حالا پدرو مادرن رفتیم باور می‌کنی املت داد هر دو هفته بعد رفتیم می‌گفت کو کو یا املت 

بعد هی می‌گفت بعد بابا همه چی به اسم من میاد که بچه ها تقسیم ارث نکنند آخه باید جار بزنه ؟ مادر منم همه چیز اسمشه ولی ارومکی موقعش شد بگه ، خیلی ناراحتم 

شما زرنگ بودید کاش یکی مثل شما بود بهم می‌گفت ببین به اسمشه یا نه اون زمان 

من توقع دارم چون تک پسره اگر قول نمیدادن منم وظیفه نمی‌دونستم میگفتم شوهرم مهمه