مادرشوهرم شوهرمو علیه من پر میکنه!

خیلی صبر میخواد اما راه خودتو برو 

اونا هم ببینن بیتوجهی میکنی و راه اونا رو انجام نمیدی به مرور خفه میشن 

دختر گرانبها یه پی دی اف داره در مورد رفتار با خانواده شوهر بخون و عمل کن برا من که طبق اون پیش رفتم خیلی مفید بوده

جمله دومت افتخار نیست. ضعفه. تو که ریشه مشکل رو میدونی راحت میتونی حلش کنی. مستقیم حمله نکن.

مثلا وقتی میگه بچه غلت نمیزنه؛ تو هم بگو وای آره. نکنه مشکلی داره. باید ببریمش پیش دکتر. به یکی هم رضایت نده. اولی، دومی، سومی، بذار همه با تمسخر و توهین و... بهش بگن. باز کوتاه نیا، ببرش کالا پزشکی. بگو تو که اطلاعات نداری حتما یه چیزی هست که به دلت افتاده. کاری کن خودش بگه مادرم گفته بعد بازم بگو اون تجربه داره حتما میدونه ببریمش فلان شهر میگن پزشکاش خوبن و... تا نگفته مادرم غلط کرد کوتاه نیا.

این یه مثال خلاصه شدسا. اگه دو سه بار توی شرایط مختلف به این نقطه برسونیش دفعه بعد خودش دیگه اصلا نمیذاره مادرش حرف بزنه.

خواهر منم دلم خونه ازش خیلی اذیتم میکنه

شوهرت درست میگه حق باشه 

تو داری پرش میکنی الان شوهرت سمت تو هه به مرور ازت فاصله میگیره و دیگه حتی اونم نخواهی داشت 

سیاست که خواستی همینه فقط خودت مشکلاتو حل کنی و  فاصله بگیر بیتفاوت باش  و اونا رو به جون هم ننداز 

منم کلی تجربه دارم .کلا عروسا تو خانواده شوهر یه عمر پیر میشن با این حرف و حدیثا 

دیگه راهیه که باید بری اما درکنارش یاد بگیری چطور مدیریت کنی 

دیگران سنگ پرت میکنن یا ما جلوی سنگ هاشون وایمیسیم و زخمی میشیم و یا جاخالی میدیم و میزاریم زیرپامون بزرگتر شیم و بالا بریم  تا سنگ اونا به ما نخوره

چرا با شوهرت بحث میکنی به مادر شوهرت اهمیت نده به حرفاش به کاراش اصلا نشون بده ک برات مهم نیست و ارامش خودتو حفظ کن با شوهرتدعوا راه ننداز هرچی گفت با ارامش جوابشو بده بگو بچه من سه ماهشه معلومه ک غلت نمیزنه وقتی دعوا کنی سر حرفای مادرش الکی حساس میشه سر مادرش و فک میکنه تقصیر تو

هیج بحثی رو کش نده و کلا بیخیال صحبتاش شو

خدا مادرشوهرتو لعنت کنه

درنهایتم بدون اونی که دیگران رو اذیت میکنه جواب کارهای بدشو میبینه 

من دیدم هرچی مادرشوهرم سرم اورد همونا سر دخترش نور چشمش اومد و خودش بابتش افسرده شد 

شما با شوهرت میتونی تصمیم بگیری که با برادرشوهرت برید یا ترید ولی لازم نیست ریز جزییات رو به شوهرت بکی که چرا با اونا نمیخوای بری 

حتی اگر پرسید بگو من مسافترت تنهایی عاشقانه دوست دارم تو جمع راحت نیستم اونا برن به سلامت 

چون هرچی باشه داداششه و ممکنه ناراحت بشه با این حرفا 

هروقت هم خودتون میخواین برید به کسی نگو روز اخرربه بقیه خبر بدین 

داداش اون هم یه پیشناهددمیده یه تعارفه مجبور که نمیکنه 

این خودتو وشوهرتتید باید تصمیم گیری درست رو یاد بگیرین و شوهرت یاد بگیره اولویت اصلیش تو تصمیم گیری شما باشه