خونه ی یه اشنای سن بالا بودیم همه بیرون بودن من تو اتاق بودم
اشپزخونشون هم به همه جا دید داره.
خواستمبرم سرویس دیدم وسط اشپزخونه اره🙄 ساعت ۴ _ ۵ عصر
اخرش بود داشتن جمع و جور میکردن.
خب میرفتین توی اتاق. این همه اتاق و جا.
متوجه نشدن من دیدم اما دیگه دلمنمیکشه برم خونشون.
درسته خونه خودشونه و من مهمون بودم ولی بنظرم زشت بود کارشون