اگه کسی میخواد بگه برای پربازدید شدن و دروغه باشه فکر کن دروغه فقط اومدم خودمو خالی کنم از دیشب خواب ندارم
من تهران نبودم رفته بودم لواسون یه چندوقت همسرم اومد خونه بابام که بذارید برگرده تا اینکه فهمید من رفتم لواسون و خودش اومد باز اونجا حرف زد و رفت دیشب ساعت 11 دیدم برادرم زنگ زد(با داداششم سرسنگینم )که من نزدیکتم وسیله هاتو جمع کن منم هی گفتم چیه چیشده گفت جمع کن انقدر نپرس ماهم جمع و جور کردیم کلید و دادیم به سرایدار اومدیم (لواسون به خونه بابام نزدیک شاید نیم ساعت راه باشه )رفتم دیدم همسرم تو خونمونه عصبانی من رسیدم بابام گفت وسیله هاتو بذار تو اتاق بیرون هم نمیای منم گفتم چراگفت مربوط نیست بهت گفتم برو تو اتاقت داشتم میرفتم یهو همسرم شروع کرد به فحاشی و دعوا مگه تو زن من نیستی من تصمیم گیرنده بیا اینجا میریم خونه بابامم گفت تو خونه صداتو بالا نبر گفت میبرم ببینم چی میخوای بگی بابامم گفت اینجا چاله میدون نیست بی شخصیت یهو به بابام گفت تو بی ناموس خودت از کجا اومدی یهو داداشم رفت جلو یقشو گرفت و شد دعوا بابام زنگ زد اگاهی