2733
2764

دختر داییم الان ۳۲ سالشه این داستان مال ۵ سال پیش بود 

دختر داییم ی رفیق داشت اسمش ساناز بود 

خیلی خانواده شاد و آپدیتی بودن 

ما باهاشون زیاد رفت و آمد داشتیم و محال بود مهمونی بگیریم ساناز و خانوادش رو دعوت نکنیم 

مرد های خانواده ساناز همه شیک و پیک تر و تمیز بودن 

ریش هاشون رو میزدن یا اگر ریش میزاشتن پروفسوری میزاشتن 

همیشه بوی ادکلن خوب میدادن 

البته خانم هاشونم همینطور بودن همه از دم پلنگی بودن برای خودشون چه کوچیک چه بزرگ 

دایی و بابای ساناز از همه مرد هاشون سر تر بودن 

قد بلند و هیکلی و ترگل ورگل 

زن هاشونم خیلی خوشگل بودن دست کمی از افسون که دختر داییمه نداشتن 

مامان آناهیتا -آراد -آرتا 🤱🏻💚

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

ی چند وقتی بود دایی و بابای ساناز اصلا خیلی به شدت کم پیدا بودن 

و همینطور افسون 

اینم بگم دختر داییم افسون به شدت دختر پاکی بود و اصلا فکر نمیکردم زندگی دو تا مرد رو همزمان خراب کنه 

مامان آناهیتا -آراد -آرتا 🤱🏻💚

از اسم افسون میشه پی برد رمانه

فقط چهار سوال ارزشمند در زندگی وجود داره چی مقدسه؟روح از چه چیزی درست شده؟چی ارزش داره براش زندگی کنی؟و چی ارزش داره براش بمیری؟و جواب همه این سوال ها یکیه فقط عشق🍀

کامل شد لایکم کن

 هر "پرهیزکاری" گذشته ای دارد وهر "گناه کاری" آینده ای! پس قضاوت نکن.میدانم اگر:قضاوت نادرستی در مورد کسی بکنم،دنیا تمام تلاشش را میکند تا مرا در شرایط او قرار دهد...تا به من ثابت کند.در تاریکی همه ی ما شبیه یکدیگریم.محتاط باشیم، در "سرزنش "و"قضاوت کردن" دیگران وقتی؛نه از " دیروز او" خبر داریم، نه از "فردای خودمان"🌼🤍
چه ربطی داره 😂 خب داییم دو تا دختر داره افسون و افسانه پسر نداره 

نمیدونم افسون رمانیه حال بگو تو 😂

فقط چهار سوال ارزشمند در زندگی وجود داره چی مقدسه؟روح از چه چیزی درست شده؟چی ارزش داره براش زندگی کنی؟و چی ارزش داره براش بمیری؟و جواب همه این سوال ها یکیه فقط عشق🍀
ی چند وقتی بود دایی و بابای ساناز اصلا خیلی به شدت کم پیدا بودن  و همینطور افسون  اینم ب ...

ی  شب رفته بودیم خونه داییم مهمونی 

داشتیم سفره رو جمع میکردیم که دیدیم چند نفر با مشت میزنن به در همه ترسیدیم

اون شب افسون نبود گفته بود بیرون کار داره ولی پیش بابای ساناز بود 

مامان آناهیتا -آراد -آرتا 🤱🏻💚
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2762
2773
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
توسط   bharm  |  4 ساعت پیش