باورهای خنده دار خودتون و اطرافیانتون در بچگی چی بود؟

وای سر این من ماجرا داشتما🤣

مارو وقتی کلاس امادگی بودیم قرار بود ببرن برنامه کودک تلوزیوین(از اینا که خاله ها میان و اینا) بعد من همش میگفتم یعنی الان میخوان شیشه تلویزیونو بشکنن منو پرت کنن اون تو بعد چجوری میخوان در بیارنم بیام خونه🤣

میگفتم نه من نمیرم مامانمم گیر داده بود من پول دادم باید بری اخرشم نرفتم و یه دست کتک مفصل خوردم از مامانم😂

ای ننه چقدر خنگ بودیم🥲

فکر میکردم صدای رعدو برق و آسمون قرمبه ماله اینه که کلی بشکه اون بالا روی ابرا هست که به هم میخورن و صدا میدن

فکر میکردم بارون جیش یک و برف جیش دو خداست...خاک بر سرم

آخییی😂

بازم حسرت زیاده عزیزم حسرت جوونی که نکردیم☹️

برا امضاتون صلوات فرستادم 

من دهه هفتادی ام با شصتی ها زندگیمون ی جور بوده تقریبا .چرا بنظر خودم خوش گذرانی هم کردیم ولی خوب بیشترش با ترس بوده .مثلا می‌رفتیم کلاس تقویتی بعدش می‌رفتیم تو بازار گشت میزدیم دیر میکردیم می‌گفتیم معلممون دیر اومد   فک کن شیطنتمون در این حد 

بود

فدات عزیزم_پس شما دل وجراتتون ازمادهه شصتیابیشتربوده😂😂😂😜

اره بیشتر بود .یادش بخیر تو مدرسه هم تخمه نمیذاشتن. ببریم زنگ استراحت جیم می‌زدیم می‌رفتیم بیرون تخمه و بستنی میخردیم میوردیم تو کلاس می‌خوردیم   چقد دلم خواست دوباره برگردم به اون روزاا...ولی خوب بیشتر با ترس بود ولی بازم خاطره شیرین میشد.مارو نمیذاشتن حتی اصلاح صورت کنیم تو مدرسه سر صف نگاهمون میگردن حتی ضدآفتاب زدن هم قدغن بود و هرکی میزددختر بد مدرسه بود   همه هم میزدن  

اینکه اگه بخندم و مارمولک نگام کنه دندونام میوفته🥲