2733
2764

آخرین حرف اخرین نگاه آخرین بغل خودم سال ۹۳ تیر ۹۳ بود بغلش کردم همو بوسیدیم منو فرودگاه چمدونمو تا حمل بار اورد تحویل داد خداحافظی کردم و الان ده سال میگذره کاش میدونستم آخرین بار بیشتر بوسش میکزدم محکم تر بغلش میکردم بعدها دیگه دوباره دیدنش برای من شد یه آرزوی محال 💔💔

 درخواست دوستی رد میکنم 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

سال ۸۷بودفک  که خانوادم ترک کردم و قهر کردم. وقتی ۱۵سالم بود

آینده ای ساختم. که گذشته ام. جلوش زانو زد                                                                                            از صفر شروع کردم. حالا یکی بیاد صفر هاش بشمره

یادمه شب خونه خواهر ش دعوت بودیم فاصله 30 کیلومتربود تا شهرشون 

تو راه دلگیر بودم و ناامید

رفتیم پرنده فروشی و خواهرش پرنده گرفت 

اون شب اخرین شبی بود که باهم معمولی بودیم 

اخرین شب بود من و پسرم و همسرم کنار هم بودیم ...

صبحش دعوا گرفت

دو روز بعدش همه وسایلامو جمع کردم و هفته بعد طلاق گرفتیم 

میگن چون نارنگی پوستش زود کنده میشه،پیش مرگ همه میوه هاست...نارنگیتم رفیق⁦❣️⁩

من همیشه بودم

‏حتى وقتی بریده بودم

‏دلخور بودم

‏حتى وقتی حالشو نداشتم

‏من همیشه بودم

‏من دلم نیومد بی‌پناهیِ آدما رو پناه نباشم

‏دلم نیومد یهو بِبُرم برم

‏دلم نیومد یهو رها کنم

‏من همیشه بودم

‏همیشه بودم واسه اونایی که الان نیستن!

به برادرم زنگ زدم حرفامون که تموم شد گفت مواظب مهربونیات باش بوس بوس و این شد آخرین حرفمون دو ساعت بعد دیگه   فرداش برادرم نبود برای همیشه رفت   

این دست تهی لبریز دعاست... الحمدالله کما هو اهله
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2762
2773
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
توسط   bharm  |  4 ساعت پیش