این همه سال با مهربونیت با داد با دعوا با فریاد با قهر از شوهرم خواستم ازم حمایت کنه .ولی اون فقط تو تیم خانواده ش بود
در برابر اون همه توهین خانواده ش و بی محلی اونا .منم تصمیم گرفتم محل سگ ندم به این شوهر .
چند روز پیش خواهرش و برد دانشگاه .اصلا به رو خودم نیاوردم فقط بی محل ش کردم اونم هی پرسید چی شده
یا امروز که رفته بود شهرستان خونه پدر شوهرم
پشت تلفن با یه ذوقی از خانواده و خواهرش می گفت منم فقط گفتم آهان و سکوت کردم
یا اومدن خونه یازده شب میگه می دونی برادرم به جاری کوچک چه تیکه ها انداخت .منم هیچی نگفتم
یا گفت قراره برای پدرم آپارتمان بگیریم منم گفتم آهان
کفت چرا هیچی نمیگی گرفت خوابید