دیروزساعت۴رف خونه زن عموم گندم برای سمنوبریدن بعدشامم اونجابود من شام درست کردم وگفتم اشکال نداره هیچی توخونع نداشتیم فقط گوجه تویخچال بود باتخم مرغ املت درست کردم اون ازبابام گفت دستت بشکنع گوجه ترشه نمیخورم انگار من توگوجه هابودم که بدونم ترشه یاشیرین مامانم ساعت۱۱برگشت ی جفت کفش اورد ک دخترعموت براتو داده گفتم پس ببر من ارزش قائلم براخودم بهم برمیخوره امروز ازساعت۴رفت خونه زن عموم برای این ک پای سمنودعاکنه بگذریم بابام میگه چرادیراومدی میگه بتوچه من ازکسی اجازه نمیگیرم کجابرم وکی بیام هرجوربخام رفتارمیکنم بالحن تند میگم چ طرزصحبت کردنه چ معنی میده ی زن اینطورصحبت کته باشوهرش بمن میگه توحرف نزن عفریتع ج...ده من راه درست میرم مث تونیستم ج...ده بازی دربیارم مابتواعتمادنداریم حقیقتش میگم دقیقا خطام چی بوده اعتمادنداری تاحالا کاری نکردم باعث ابروتون شم امابااین حرفات وسوسم میکنی منو ب سمت چیزای ناجوربشکونی میگه افسرده بدبخت ب حق حضرت زهرا جوانمرگ شی صبح بیدارنشی وفلان.... من همیشه باعث ابروخانوادم نشدم چه ها ک به من گذشت وخاله های عوضیم تهمت های ناجور زدن خودشون باهزارنفر دوست شدن اما من تنهام بازم ولم نمیکنن متنفررررم ازهمچین مادرا...میگه توکینه ی هستی بچه هامن آدمیم کسی بهم بدکنه می بخشم اماقط رابطه میکنم باهمون آدم ارتباط نمیگیرم دوسدارم باکسای درارتباط باشم باعث پیشرفتم بشن ن این که بهم ضربه بزنن مادرم میگه هرکسی بهت فوشم داد ببخش باهاش حرف بزن میگم نمیتونم می بخشم اما نمیتونم ارتباط برقرارکنم توقع داره هرکسی هرچی میخادبهم بگه ومن سکوت کنم اصلاکی گفته هربزرگتری لایق احترامه بخدا هربزرگتری لیاقت اینونداره بهش احترام گذاشن اینااگ بزرگی بلدبودن الگومیشدن برای کوچیک ترا
همتون اشتباه رفتار میکنین
تک فرزندی ؟
نباید تو دعوا پدر و مادرت دخالت کنی
ای جانم من درکت میکنم . مادر منم اینطور بود قط رابطه کردم البته بعد ازدواجم کلا ن رفتم ن اجازه دادم بیان
درکت میکنم. چون دقیقا خودم تو شرایطی ام که هیچ کس احترام و ارزشی برام قائل نشد و ازم فقط سواستفاده شد.
همه نیاز به صحبت کردن دارین
مجردی ؟ ابن دیگه چه مدلی من تا حالا نشنیدم مادری به دخترش فحش بد بده ....یا خدا ....جلو بابات گفت ؟.
خدایی وسط دعوای زن و شوهری پریدی ،انتظار داشتی تیر و ترکش نیاد سمتت چی کارشون داری
نمیدونم خدا به اینا چطور بچه داده
مامان منم بهم میگه تو باعث بدبختیه منی
بهم حسودی میکنه
دلش میخواد رندگیمو ول کنم خودمو وقف اونو خانوادش کنم
بقران خسته ام ازش دوست دارم خودمو بکشم خلاص کنم
۲۷ ساله ولم نمیکنه
خودتو وسط اختلاف یا محبت یا هر رفتار دیگه مادر پدرت ننداز ،بذار هر کار میخوان بکنن
مادرت ب خودش ربط داره چجوری رفتار میکنه دخالت نکن
مشکل اعصابم ک داره د بدتر یه جوری باید مستقل بشی از اون جهنم بزی
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
