دیدیددختر یا پسربرای رسیدن به عشق اشون کارای عجیب (مثلا خودکشی)کنن امابعدکه رسیدن ، ازهم جدا بشن؟😐

دختر و پسری همدیگرو میخواستن بعد اصلا  خانواده دختر راضی  نبودن ولی باهم ازدواج کردن‌و پسره معتاد شد و توی جوب مرد خدا واسه هیچکی نیاره الان‌پسرش از من بزرگتره 

در واقع نبودن اما رفتارای بچگانه و آتشین و گذرا زیاد داشتن 

سلام بله اگر زندگی مدیریت نشه ،همینه،همش به خاطر اینه که زنها و مردها ازهم شناخت درستی ندارن،درحالی که اگر بلد بودن بهترین زندگی رو می‌تونستن کنار هم داشته باشن

پسر داییم  و زنش. چندسال باهم دوست  بودن .زمان عقدشون خیلی ادا و اطوار میومدن مخصوصا دختره. تا حدی که مدام ارزوی شهادت داشتن ، میرفتن کربلا که باهم شهید بشن.(هر دوشون مذهبی هستن به اصطلاح ) بعد سه سال بهم خیانت کردن . جدا شدن.بعد کلی جنگ و جدال

خوب همه دیدیم این مسایل رو و زیاده، اصلا دوست ندارم تعریف کردن این چیزا رو ،فقط میگم کاش همه بلد باشیم زندگی در کنار هم رو

علتی که بین اکثرشون بود 

میگفتن همو دیر شناختیم

یا وقتی شناختیم فهمیدیم طرفمون شکاکه یا دست بزن داره یا عصبیه،ازش جدا نشدیم فک کردیم اگه پیش بریم خودش درست میشه

اکثرا دوست بودن قبلش..ینی از طریق فضای مجازی..

یا تو عروسی و مراسما همو دیده بودن و فامیل دور بودن

راستش من اصلا اهل سوال پرسیدن نیستم.. مثلا ارشون نپرسیدم که داستان عاشقی و طلاقت چی بوده؟ 😂

اما از بقیه که راجبشون حرف میزنن این چیزا رو شنیدم

که زود تصمیم گرفتن و..

ازدواج مسئولیتش زیاده و فلان

پسره معتاد از اب دراومد

دختره ولخرج از اب دراومد

پسره مامان پرسته مامانشم دخالت کنه

یا چمیدونم ناتوانی جنسی داشته تا یه مدت بعد عروسی رو نشده بوده

از این چیزا شنیدم راجبشون

فقط راجب خواهر خودم میدونم دقیق ک اون هم وقتی ازدواج کرد من بچه بودم

خواهرم عشق فلفلی بود..شوهرشم خیلی دوسش داشته،حتی اقدام به خودکشی هم میکنن نجاتشون میدن،بعد از شش ماه فهمید شوهرش پارانوئید و خسیسه ولی فک کرد بعد ازدواج و بچه بیارن حل میشه

بچه اورد دیگه جاش سفت شد نتونست طلاق بگیره،خودشم ترسو بود وگرنه ما پشتش بودیم

نابود شده بنده خدا

اشناییشونم یادم نیس فک کنم دم مدرسه تو دوران دبیرستان همو دیده بودن

شت

بله اعتیادش زیاد شده بود .بله چون چن سال  میخواستن و عشقشون ورد زبونها بود دختره همسایه بودن‌و دختره میخواس توالت بره  مادرش باهاش میرفت ک یه موقع  پسره از اون طرف دیوار باهاش حرف نزنه 

اره راننده جاده بود تو ماشین یه بسته قرص خورده بود مرده بود چند روز بعد پیداش کردن

چهار پنج سال دوست بودن. خانواده ها به هم نمیخوردن. دختره خیلی پایین تر بود. پسره هم پولدار اما علاف و بیکار. نون پدر میخورد.

یکی دیگه هم دوست خواهرم بود. اونا هم به سختی به هم رسیدن. پسره واسه رسیدن به دختره چه کارا که نکرد. در حد اینکه خودمو اتیش میزنم (اصلا همین رفتارا نشون خطره ولی مردم به عشق زیاد برداشت میکنن)

ازدواج کردن، دو ماه بعد هم باردار شد. الان بالا خونه مادر شوهر زندگی میکنه. مرد سر کار نمیره. پول از پدرشوهر میگیرن. اونم بخور و نمیر میده. پسره فقط خوابه. وقتی هم بیداره یا دعوا و کتکه یا بی توجهی و کم محلی. مثل چی پشیمونه ولی نمیتونه طلاق بگیره. نمیتونه خرج خودشو و بچه اش رو تامین کنه، مجبوری مونده تو زندگی. چقد بهش گفتیم این پسره علافه. رفتارهای عاشقیش از سر روانی بودنه. ولی گوش نکرد 

کدومشون خیانت کرد

هر دو.