زیر سرم بلند شده
آنقدر که سرم به سقف می خورد و قطاری با واگنهای خالی اش روی ریلهای پیشانی ام سوت می کشد
بالاتر از سقف
پرنده ای روی لبه ی بام ایستاده است
پرنده ای لبه ی بام راه می رود
و تنها
همان پرنده که به ارتفاع زده است
به بالهای پروازش اعتماد کرده
و من
که زیر سرم بلند شده
از ارتفاع می ترسم
از خودم