رفته بودیم دانشگاه 😂 صفحه 3 | تبادل نظر نی نی سایت

مدیر

عضویت: 1402/05/24

تعداد پست: 4201

شوهر من سرپرست دانشگاست ولی خب به گل و گیاهم علاقه داره قرار بود برا قسمت جدید دانشگاه فضای سبز درست کنن و یه عالمه گل و درخت خریده بودن تا بکارن شوهرمم چون خیلی علاقه به گل و گیاه داره خودشم لباسای کارشو پوشید و کمکشون میداد صبح بود دوتا دانشجو اومدن میخواستن انتخاب واحدشون تکمیل بشه( حالا تعطیل رسمی هم بود ) منم همونجا ایستاده بودم

بعد شوهرم با همون بیل و کلنگ دست به کمر زد گفت بله بفرمایید من در خدمتم 😂😂😂

1403/01/29

14:34

0 نفر لایک کرده اند ...

اظهار نظر

مشاهده افراد آنلاین

پوپکومشماشالله

مدیر استارتر

عضویت: 1402/05/24

تعداد پست: 4201

خدایا هیچ کی رو اینجوری ضایع و رسوا نکن

😂 دلم سوخت براشون 😂 با سر پایین از در دانشگاه رفتن بیرون

1403/01/29

14:51

0 نفر لایک کرده اند ...

مامان_رها_هستم

عضویت: 1403/01/14

تعداد پست: 1701

😂 دلم سوخت براشون 😂 با سر پایین از در دانشگاه رفتن بیرون

کمتر مزه می ریختن حقشون بود

✍🏻 ای ستاره ، ای ستاره ی غریب ! ما اگر ز خاطر خدا نرفته ایم ، پس چرا به داد ما نمی رسد ؟! ما صدای گریه ی مان به آسمان رسید ، از خدا چرا صدا نمی رسد ؟! ممنون میشم اگر برای شادی روح دوست آسمونیم فاتحه بخونید یا صلوات بفرستید ، اگر انجام دادید حتما بهم بگید که دعاتون کنم و برای سلامتی تون صلوات بفرستم 💌

1403/01/29

14:52

0 نفر لایک کرده اند ...

مامان الهام

بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.