به شدت بهم بی احترامی کردن انقدر دلم ازشون شکسته که نمیخوام حتی ببینمشون،چندماه پیش مادربزرگ من فوت شد و اون موقع هم قهر بودیم نه به من زنگ زدن تسلیت بگن نه به خانوادم حتی نیومدن برای مراسمات،اما وسطا که آشتی کردیم وقتی اومده بودن شهر ما مادرشوهرم گفت منو ببر خونه مامانت تسلیت بگم،الان دوباره چندوقتی میشه قهریم و قرارشده دیگه هیچوقت اشتی نکنم و واقعا رو تصمیمم قاطع هستم اما حالا پدربزرگ همسرم فوت شده نمیدونم چیکار کنم برم یا نرم.از طرفی هم چون همشهری نیستیم وقتی برم باید حداقل یک روز خونشون بمونم اصلا دوس ندارم پامو بذارم خونشون،واقعا تو دوراهی گیر کردم همسرم میگه هرچی خودت دوس داری همون کارو بکن،شما بودین چیکار میکردین؟
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید
زندگے واقعا بسیار ساده است !از هر دست بدهیم ،از همان دست میگیریم !هرطوری ڪه دربارهے خود بیندیشیم ،برایمان به واقعیت مبدل میشود .من معتقدم ڪه هرڪسے از جمله من ،مسئول همه اتفاقات خوب و یا بد در زندگیش است …!
اگر همسرت باهات همراهه به احترام همسرت برو. بهش هم بگو که چون براش مهم بوده اومدی.حسایت رو با همسرت مثبت نگه دار. به خانواده هم تسلیت بگو و دور بمون تا میشه سریع برگرد اگر می تونی.