دیروز به همسرم گفتم بریم قم چند سال بود نرفته بودیم زیارت،همسرم گفت مادرمم ببریم ؟گفتم باشه ،خلاصه ناهار کتلت پختم رفتیم خونشون باهم خوردیم ،اول براشوهرم ماست خیار آورده که بخور،کلا یه پیاله داشتن براما نیاورده و بعدش به شوهرم میگه می خوای برات ماست چکیده بیارم ماهم که پشم ،بعدش به شوهرم می گه دوغ بیارم شوهرم میگه بیار ،آورده من می خواستم یه لیوان بخورم قشنگ مشخص بود راضی نیست ،همیشه اینطوره ومن واقعا از رفتارش ناراحت می شم خیلییی خسیسه ،درحالی که میان خونه آدم می خوان آدمم بخورن و من هم خیلی ازشون پذیرایی می کنم ،چند سال پیش که باهم یه جا بودیم خواهرشوهرم ارده خریده بود آورد مثلا داشت شوخی میکرد برگشت گفت ما می خوریم فلانی (من)هم بو می کشه انقد از حرفش ناراحت شدم ،اینم بگم من هم همسرم هر چیزی بخوام برام می خره و هم پدرم ازهمه چی فراوون میگرفت منتها رفتارش اذیتم میکنه ،آخه آدم چقدر گدا ...