دوماه پیش
پسر خاله شوهرم
همیشه به سفره جنس میاره
بعد میگه هر کی باهام بیاد هزینه رفت و آمد رو نصفشو میدم
خلاصه ک فامیلا همش باهاش میرن
دیگ اومد و گفت میخوام برم کیش
مادر بزرگ شوهرم
دختر و خواهر همسنم گفتن ما هم میایم
بعدش کلییی اصرار ک تو ام بیا
ک من گفتم نه
ولی بعدش شوهرم اصرار کرد برو
تا حالا سوار هواپیما نشدی کیش نرفتی برو تجربه کن
ک منم بعدش قبول کردم و سه روزه رفتیم و
برگشتیم بماند ک یه تیکه حرف هایی هم شنیدم
ولی خب خلاصه تجربه جالبی بود
بعد ک برگشتم مادر شوهرم گفت