بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید
مرگ مادرم ...یک شب یهویی بدون هیچ سابقه بیماری ..مامانم چی شد از کی افتاده بود زمین و بیهوش موندن بو ...
خدا رحمت کنه مادرت رو، منم حسرت چایی خوردن با مامانم رو دلم موند، همیشه چای تازه دم تو خونش به راه بود مادرم هفت سال بیماری کشید و رفت، امشب برای مادرم و مادر شما قرآن می خونم، خدا کنه مادرم منو ببخشه
برادرم تو روم گفت یه چی میگم که تا آخر عمرت بسوزی .بچه ای که من دارم از تخم منه بچه تو معلوم نیست کی ...
میگفتی اگه من قراز بود با این حرفم ناراحت شم یا بسوزم مه به فرزند خواندگی نمیگرفتمش. مهم نیست پدر و مادرش کیه مهم اینه یه جوری بارش میارم مثل تو خوک صفت نباشه
دیدی آن شب چه شد؟😔 پدر دیگر بیدار نشد... در گوشه ی تاریک و حزن آلود خانه... دیدی پدرم چشم بست؟ بی خداحافظی، بی حرف، بی پند و ناگهانی؟ دیدی فرزندانش را؟ سیمای غمگین دخترش را؟دیدی غم چشم پسرانش را؟ دیدی نفس در سینه حبس بود؟ چشمان در تمنای اشک بود؟ دیدی غم آسمان را؟ قطرات اشک بالا را؟ دیدی سکوت پرندگان را؟ ناله ی دلگیر باد را؟ دیدی که دیگر حرفی برای گفتن نبود؟ فقط اشک بود و اشک بود؟ دیدی که روز به سیاهی شب بود؟ آفتاب به سردی یخ بود؟ دیدی که دیوار ها را تاب ایستادن نبود؟ شمع را جان سوختن نبود؟ زیرا که دیگر عشق نبود🖤گرما نبود😭پدر نبود... 😔😔