رفتم خونه مادرشوهرم چون اونا تو شهرستانن شب موندم اینم بگم که هفته ای ی بار ما حتما باید بریم خونه مادر ایشون خواهرزاده همسرم تنها خونه اونا بود گریه میکرد میگف من میخام پیش زندایی بخوابم اومد کنار من خوابید یهو دیدم شوهرم رفت پیش مادرش گف وای جوجوی منو جیگر منو رفت مادرشو بغل کرد کنار مادرش خوابید مادرش گف پسرم زنت ناراحت میشه حسودی میکنه گف وا مگه من اونو شبا بغل نمیکنم گفتم مامان من حسودی نمیکنم اصلا مادرشو میبینه همش باهاش شوخی میکنه نمیگم تو خونه با من شوخی نمیکنه ولی تو خونه شرایط من جوری ک اکثر وقتا من باید برم پیش ایشون ولی جدیدا دیگه اینکارو نمیکنم رفتارای همسرم خیلی برای من آزار دهنده است واقعا نمیتونم به ایشون بگم که ناراحت میشم از رفتارت چون مطمنم ب گوش کل خاندانشکن میرسونه ک زنم حسود و اصلا نمیتونم باهاشون در این باره حرف بزنم باید رو خودم کار کنم ولی نمیدونم چجوری خسته شدم از این رفتارای همسرم کسی هست رفتار مشابه همسرمنو شوهرش داشته باشه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
نمی دونم ولی یه روانشناسی می گفت یکی از مشکل ایرانیا همین وابستگیه شدید به خانوادس ،باعث تصمیمای احساسی تو زندگی میشه حالا اینش به کنار ولی من فک می کنم برا ی مرد همچین حرکتی جالب نیس