سلام
من و شوهرم ۴ سال زدواج کردیم من ۲۷ سالمه وشوهرم ۳۶ سالشه یه بچه ۳ ساله هم داریم اوایل ازدواجمون خیلی خوب بود همش دلش برام تنگ میشد ابراز علاقه میکرد تا اینکه یه بحث بامادرش داشتم مادرش بهش گفته بود نباید به زنت زیادی رو بدی اونم از اون موقع خیلی ازم دور شده که احساس میکنم وقتی که احساس نیاز داره فقط پیشم میاد و بقیه روزا اصلا معاشقه نداره باهام این باعث شده منم ازش دور بشم و اصلا طرفش نرم و اونم انتظار داره من برم طرفش
اوایل خیلی من طرفش میرفتم جوری که وابسته اش شده بودم اونم انگار از اینکه زیادی بهش چسبیده بودم زده شده بود ازم
سوال من اینه من باید چکار کنم که حد و مرز رعایت بشه چقدر من توجه کنم تا اونم برگرده بهم توجه و ابراز علاقه کنه مثلا آیا من بهش زنگ نزنم تا اون دلش تنگ بشه و بزنه شوهرم راننده است یک هفته توراه هست بعد میاد خونه
سوال دیگه ام اینه آیا ن معاشقه باهاش بکنم ابراز محبت کنم تا اونم برگرده محبت کنه آخه خیلی مغروره دوست دارم هم کلامی محبت کنه هم لمسی روزای به غیر از احساس نیاز به نزدیکی
واینکه چکار کنم که دلش برام تنگ بشه و از غرورش دست برداره و بهم زنگ بزنه که بدونم دلش تنگ شده برام آخه قبلا اینطوری نبود
یهو تغییر کرد حرف مادرش روش تاثیر گذاشت فکر میکنه اگه محبتشا بهم نشون بده و توجه احساسی بهم بکنه من پر رو میشم
ممنون خواهش میکنم جداگونه سوالاما پاسخ بدید خیلی درگیرم رو این چندتا موضوع