سلام بچها همونم ک گفتم قراره جداشم و شوهر شرط گذاشته بود برای زندگی باهاش ننتونستم قبول کنم دلم خونه دلم میخواست پیش بچم باشم و فقط بغلش کنم بچها تقریبا ماجرامو توتاپیکای قبل گفتم دوست دارید بخونید
وای تورو خدا هرکار می‌کنی به زندگی اون مریض دیوونه برنگرد
پسرت بهونه تورو نمیگیره!؟
بهترین کارو کردی عزیزم حتی یه لحظه هم شک نکن و پشیمون نشو
خودتو نجات دادی
هر آزادی و راحتی تاوانی داره بنظرم درد دلتنگی از بچت کمتر سلامت روانت رو به خطر میندازه تا زندگی با اون لات روانی
اگه با اون آدم میموندی و دوباره بچه دار میشدی خوب بود؟!؟
اونوقت باید داغ دوری دوتا بچه رو تحمل میکردی چون اون زندگی بالاخره تموم میشد بالاخره باید دندون لق رو کند انداخت
اگه میموندی هم تو ۵۰ یا ۶۰ سالگی میفهمیدی چه خیانتی به خودت کردی ولی اونموقع خیلی دیر میشد
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
23 ثانیه پیش
31 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
