خاله م ۳۰ سالشه خیلی شوخی میکنه و ی موقع ک حرفای بی ادبی میشه ی چیز میپرونه و میخنده و .. کلا خیلی سبک بازی درمیاره شوهر منم از خداش هی ادامه میده ک اون حرف بزنه
خالم شوهرم داره ولی شوهرش اصلا بالاسرش نیس اگه باشه م خیلی بی بخاره..
خیلی موقع ها شده فهمیدم شوهرم بحث و باز میکنه ک حرف بزنه با خالم یا همش میگه شام دعوتشون کن با اینکه حوصله مهمون نداره یا میگه بریم خونشون من میدونم شوهر اون اصلا حرف نمیزنه میریم خونشون..
چن روز پیش عروسی داییم هممون آرایشگاه رفته بودیم تو روم گفت اون خالت از همه خوشگلتر شده بود موهاش و لباسش خیلی قشنگ بودو هی عکس خانوادگی رو بخاطر اون نگا میکرد و تعریف میکرد
امشب گف بریم خونشون گفتم برا چی نمیای خونه اون یکی خاله هام گف چون از اون خوشم میاد خوش میگذره باهاش خیلی وقته ندیدمش بریم و فلان
منم چیزی نگفتم و اصلا حالت ناراحتی ب خودم نگرفتم ترسیدم بدتر کنه اگه روش باز بشه..
نمیدونم چیکار کنم با این وضعیت