من اصلا نمیتونم راحت باشم اونم با برادر شوهرم ک مدت طولانی بیاد بامن زندگی کنه!
خیلی اشتباه کردی مگه بچه ایی ک اوردیش پیش خودت. هی تنها باش. شوهرتم نباشه خیلی بهتر از این مسعله ایی ک برات پیش اومده.. بدتر میگی پول ورداشته همینو کم داشتی... اگر خانواده شوهرت چیزی گفتن.. بگو من ب پسرتون محبت کرذم با همه چیزش ساختم پس منتی نیست.. بفرستش بره .. مرگ ی بار شیون ی بار.. هیچوفتم دیگ از این کارا نکن
شوهرت داره بی سیاست رفتار میکنه
منم وقتی نامزد بودیم شوهرم سرکار بود و منم خونه ی مادرشوهرم بودم برادرشوهرمم همین 16 ساله بود و اتفاقی یه وسیله واسه شوهرم بود دستش خورد افتاد شکست داداشش خیلی از شوهرم میترسید گفت میشه بهش نگی من شکستم؟ منم گفتم باشه خیالت راحت بعد که شوهرم اومد با زبون خوش گفتم اینجوری شده داداشت هم گفته بهت نگم و... من فک کردم شوهرم راز داره و نمیگه بهش... سریع بلند شد رفت با داداشش دادوبیداد کرد الان سالها میگذره هااا و برادرشوهرمم ازدواج کرده ولی دل داداشش با من صاف نشده
عزیزم همونطور که دوستان گفتن این کار همسرت از اول اشتباه بوده دوم اینکه محبت خانواده همسرت از یه روش دیگه جبران کن و سوم اینکه کم کم مشکلاتی که برادرشوهرت اونجاست به همسرت بگو اگر دیدی عصبانی شد بحث را تمام کن اما ولش نکن باز دو یا سه روز دیگه یاداوری کن مثلا یه لباس دلبر بگیر بهش بگو میخوام اینو برات بپوشم ولی چه حیف جلوی داداشت روم نمیشه یا هنگام رابطه بگو راحت نیستم میترسم داداشت بفهمه و از این ترفندهای زنانه یا مثلا بگو عزیزم داداشت تو سن حساسی میدونی کجا میره؟دوستاش کیان؟؟ و چهارم به مادر شوهر یا پدرشوهر ببین کدوم منطقی تر و حساس تر هستند مشکلات نوجوانی و اینا را بگو پثلا بگو من چون تا 7 شب سرکارم مزتونم حواسم به داداش باشه یا مثلا به مادرشوهرت بگو مامان انقدر دلم تنگ شده برم خونه بابام ولی خب نمیخوام داداش معذب باشه به صورت غیر مستقیم بگو که ناراحتی و اگر حرفی چیزی وسط شد خیلی شفاف و واضح ناراحتی و راضی نبودن بگو اگرم روت نمیشه حداقل مهر تایید به موندن برادرشوهر نزن
