اونیکه اصلا توخونمون نبوده و دعوا نچشیده اون داره مالک میشه و سند بنامش میخوره
همون خواهر بزرگم که تا لنگ ظهر میخوابه و ۱۶سالگی ازدواج کرد از دست بابام فرار کرد و رفت.تازه اون موقع بابام سرکار میرفت و ایشون مدرسه اصلا بابام باهاش دعوا و برخورد بدی نداشته...
بعدشم خونه هایی که اون موقع بودن همه اپارتمانی و طبقه بالا و پایین افراد غریبه بودن و صاحب ملک بابام ازونا میترسیده
ولی من... یازده سالگیم بازنشست شد و همش خونمون دعوا بوده و خونه هم کمپلکس در اختیار این شرور و پسر خلافکارش بوده...
حالا من محروم از ارث و اموال
خواهرم که نبوده همه کاره وبرادرمم ازدواج کرده و اصلا خونمون نمیاد چون خواهر دیگمو ۵سالگی من بردن بخش اعصاب بستری کردن.میگه بخاطر اون نمیام گریه میکنه
بعد من همه ظلما رو تحمل کردم خواهر مریضمم تحمل کردم امر سهمم از زندگیش هیچ؟!
ازم کاغذ گرفته از اموالش نخوام و منو محروم کرده
و میره به مردم میگه دخترام مریضن که قشنگ ابرومو جلوی مردم ببره راحت بیان منو بکشن!