وای وای
ما این همه ضامن شدیم تو خیلی چیزا
یه عده خیییییلی هم اذیت کردن
اصلا بهشون دیگه فکر هم نکردیم
یه بار یکی ضامن خودمون شد
برای کاری که مجبووور شدیم
آقا این کاری بهمون کرد روزانه عهد میبستیم دیگه ازش کمکی نخوایم..
وقتی ضامنمون شد
اصلا رفتارهای عجیبی نشون میداد فامیل درجه سه میشه گفت هست ..
خانم زنگ میزد بهم که مهمون دارم سبزی بخر
پاک کن
بشور برام بفرستشون.(پولشون رو هم نداد بهم,)
فلان کار دارم بیا کمکم...اننننننقدر بهم بر میخورد که خدا میدونه ...مجبور میشدم به شوهرم بگم شما مقصری که اینو ضامن خودت کردی
زنگ میزدن به شوهرم فلان چیز از بازار بخر بیار
شوهرم میبرد میدید شوهرش و پسر بیست و چند ساله ش هم نشستن بیکار تو خونه...
تو اوووج کار شوهرم یک بار زنگ زد که ما مسافرتیم بچه م رو برسون فلان شهر دانشگاه امتحان داره
یعنی هییییچ وقت فراموش نمیکنم کارهاش رو
پشت دستمون رو داغ کردیم ازش کاری نخواهیم
خیلی خیلی به سختی تونستم ازش فاصله بگیرم
انقدر پر رو تو عمرم ندیدم
تاکسی تلفنیشون شدیم
خرید بازار انداخت گردنمون
و کارهای دیگه .......
دیگه از هر سه تماسش یکی رو جواب میدادم و سرد برخورد میکردم
کلا باش قطع رابطه کردیم