من شدیدا با شما موافقم...
لباسی که استفاده نمیکنم را تو کمد نگه نمیدارم و میبخشم...میگم انرژی اش داره خفا میشه بذار رها کنم...
یا ظروف لب پر شده و یا شکسته و ...نگه نمیدارم میگم انرژی بد میده ...
یا چیزای سمی نگه نمیدارم ...
ولی ماجرای من و پدرم خاص بود...من هنوز نگه داشتم ولی سالهاست این پیام ها را نخونده بودم...
بعد از سالها اومدم تاپیک بزنم براش و خوندم مجددا و وسط های تاپیک رفتم گریه کردم ...برای من تلخ ترین ک سخت ترین تاپیک نی نی سایت بوده ...دستم به قلم نمیره برای اون تاپیک ...
اما این پیام ها خیلی نکات برای من داشته و بعد از سالها بازم نکته های ارزشمندی داشت....
شاید غم مقدس به قول استادم...
غمهای مقدس هم دردناکن هم هستند تا درس بگیریم...
اگر این پیام ها از یک دوست، یا خانواده همسر و ...بود اصلا نگه نمیداشتم...
دو دوست در نی نی سایت دارم که پیام های پدرم را تحلیل کردند...یکی میگفت پدرت فقط عصبانی و ناراحت بوده و فحاشی هاش از روی ناراحتی درون خودش بود...این تحلیل دقیقا در مورد پدرم درست بود...
یا سه دوست عزیزی میگفت پدرت مدرک تحصیلی اش چیه و مشخص هست سواد داشته و باهوش بوده و ...
و یه دوستی که همین تاپیک در مورد پدرم تحلیل کرد..
بعد از سالها دوباره پدرم رو خوندم و گریه کردم و حسرت خوردم ولی اینبار دیدم پدرم چه غمی تو تمام پیاما داشته و چقدر طفلکی بوده و باید درمان میشده و نشده و ...