اوایل نامزدی حس میکردم همسرم از خانوادش اسیب دیده…
وارد خانوادشون که شدم فهمیدم پدرش یه ادم بی عصاب دو قطبی ..بشدت مودی هست..
چند بار غیر مستقیم همسرم گفت گذشته سختی داشته پدرش اذیتشون کرد و از وقتی بزرگ شد دیگه پدرش نتونست اذیتش کنه اما خب …
الان یه سال ازدواج کردیم
همسرم فقط و فقط حوصله خودمو داره
مثلا مادرش بگه شام بیا میگه کار دارم نمیتونم
بگه برسونم جایی مجبور بشه میره
یا مثلا اگه یک هفته ماموریت کاری باشه امکان نداره اول بره خانوادش رو ببینه باید اول پیش من باشه روز بعد اگه حوصله داشت میره دیدنشون
خیلی نسبت به خانوادش بی مهر شده میترسم..
اگه یه روز نسبت به منم اینجوری شد چی؟؟
اما خب شاید چون منو مثل تکیه گاه میبینه
همیشه درکش میکنم رابطه عالی و خوبی داریم
اینم بگم حس میکنم افسرده شده اما با من خوبه
نمیدونم باید چیکار کنم گیجم
امروزم باباش ماشین نیاز بود مال من بیکار بود همسرم نداد بهش