مجرد که بودم از پسر یکی از اقوام خوشم میومد بین همه پسرای اون خانواده این تحصیل کرده و خوشگلتر بود و کلا خانوادگی پولدار و دوست داشتم بیاد خواستگاریم . الان که چند ساله ازدواج کردم فهمیدم اومدن خواستگاری و بابام بدون اینکه حتی به مامانم بگه ردش کرده. الان همش یه حس مزخرفی دارم که اگه باهاش ازدواج کرده بودم چه زندگی داشتم
خودت میگی مزخرف!
تحصیلات و پولداری الزاما به معنای خوشبختیت نبوده.
خدا خواسته باهمسر الانت حوشبخت بشی.
بابا بیخیال
اون ادم شاید از نزدیک تو زندگی یک مرد چندش اوری میشد برات.
شاید بچه ننه بود، شاید غر زیاد میزد، شاید زیادی مغرور بود، شاید اولویت خانوادش بودن.
کم پولی بی پولی برای خیلیا هست. دیگه باید مدارا کرد و گذروند.
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
