تو یه شهر غریب با یه بچه تنها هستم شوهرم عم از صبح تا شب نیست کسی رو هم ندارم دخترم همش میگه نی نی یا برین بیرون میگم اگر یکی دیگه بیارم ان شاالله حداقل هم خودم بیشتر سرگرم میشم هم دخترم از تنهایی در میاد حالت با این اضافه وزن و قندم هم که از بارداری اولم زیاد نرمال نبست نمیدونم چی میشه دلم گرفته خیلی دلم برا دخترن میسوزی از صبح تا شب فقط منو میبینه حوصله اش سر میره بیشتر اوقات غر میزنه