به نظرتون کم نیست؟؟ حس میکنم باید یک چیز دیگه ام باشه ولی خب پول زیاد نداریم🥲
کاربری قبلیم تعلیق شد😭 میشه واسه حاجتم یک صلوات بفرستی منم میفرستم برات🥺من در حال جذب بهترین چیزا هستم برکت و فراوانی به زندگی من در حال ورود است 😇 (💍)خدایا شکرت بابت همه چیززززز بهترین چیزا تو دنیا : املت با پیاز . چیپس و تخمه . شیر موز. شکلات زیاد خیلی زیاد :) وای الان که داریناین امضا رو میخونید من تو فکر شکلات کاکائویی ام راستی چشم گوسفند ام خیلی خوشمزس تو کله پاچه😶 (چندشم خودتونید) عاشق غذا های دریایی ام هر نوعش حتی ۸ پا😁 مرغ ام دوست دارم عاشق سبزیجاتم😭 عاشق خاب هستم :))))) در کل یک عدد انسان شیکمو خابالوام در عین حال هرچی بخورم چاق نمیشم🤣 متاهل و متعهد به وجودت🤍
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه
یعنی بعدش چی کار میکنه هیچی نمیگه چرا فقط یه کیک آوردی؟؟؟
چرا میگه
بزا برات توضیح بدم اخلاقشو مادرم یه جور اخلاقی داره که یک کلاغ چهل کلاغ میکنه یه چیز کوچیک و خیلی بزرگش میکنه از همون زمان مجردیم تصمیم گرفتم که باهاش خیلی حرف نزنم باشم کلام نشم که دعوامون نشه که پشت سرم حرف نگه به بابام و داداشام من الان سر خونه زندگی خودمم و مادرم اومده بود سر خونه زندگی من چون از زمان مجردیم همش باهاش تو جنگ و دعوا بودم تیک عصبی پیدا کردم براش یعنی دست خودم نیست این تیک عصبی وقتی حرف میزنه وقتی میبینمش اعصابم خراب میشه البته بعد یه تایمی اومد خونه من نذاشتم زیاد کار کنه چون تو خونمم قلیون داشتم نمیخواستم بدونم که خونه من قلیون است به خاطر همین پشت سرش راه میافتادم که ببینم کجاها میره اونم که ماشالله همه جای خونه ما میگرده خوب شاید من دوست ندارم بری یه جای خونمو بگردی نمیتونسته من بهش بگم که بابا نگرد نمیخوام بگردی هی از چیزایی که چیدم از کارایی که کردم ایراد میگرفت بابا من این خونه رو با عشق چیدم این سلیقه منه سلیقه تو با من خیلی فرق میکنه آخرش بهش گفتم که مامان دلت میخواد کلید خونه رو بهت بدم بعد دو سه روز بیام خونه رو ازت تحویل بگیرم هرجوری که دلت میخواد بچین دیگه آخر سر گوشیمو گرفتم تو دستم نشستم سر جام گفتم هر کاری دلشون میخواد بکنن دیگه من باهاشون کاری ندارم بعد رفته تو خونه کلی گریه و زاری که آره این دختر با من بد کرده درک بابا به خدا من باهاش کاری نداشتم اصلاً من بهش حرف بدی نزدم من فقط رهاش کردم فقط گفتم هر کاری دلت میخواد بکن این خونه خونه خودته دیگه بابام زنگ زد به من هرچی از دهنش دراومد به من گفت هاج و واج مونده بودم که بابا چیکار کردم گفتم که بابا اونجوری که تو فکر میکنی نیست بابام برگشت بهم گفت که یعنی تو میگی یه زن ۶۰ ساله دروغ میگه گفتم که نه بابا جان من دروغ میگم حق با شماست نخواستم که زیاد کشش بدم الانم تصمیم گرفتم که چی حرف بزنم با چی حرف نزنم باهاش چه کاری که اون میگه رو انجام بدم چه کاری که خودم میگمو انجام بدم آخرش یه حرف در میاره اگه کاری که خودم انجام بدم و حرف در بیاره نمیسوزم ولی اگه کاری که خودش بگه و انجامش بدم ولی بازم پشت سرم حرف در میاره بیشتر میسوزم پس در نتیجه کاری که خودم بهتر میدونم انجام میدم دلش میخواد بکنه بکنه ولش کردم ببین از بس اعصابمون خراب کرده دیگه از این به بعد قدر خودمو میدونم نمیخوام دیگه از این به بعد اعصابمو بیشتر خرابش کنه