من و دوستم رفتیم خونه اون یکی دوستم ، همه چیز عادی بود تا اینکه شوهر اون دوستم در حد ده دقیقه اومد پیش ما که بچه شو بگیره ما غذامونو راحت بخوریم ،
یعنی شوخی نبود که نکنه
دست سسیشو مالیده تو صورت من هر هر میخنده !
غذا خوردن منو مسخره میکنه ادا درمیاره ب شوخی میگه مث گوسفند
اصت نمیفهمم یهو چش شده بود جوگیر اوسگول