گفت برگه تو بده بنویسم، گفتم اوکیه تقریبا نوشته بود بعد برگه رو کشیدم خودم کار داشتم
الان پیام داده بود تو چه رفیقی هستی حاضر نیستی کتابو بدی دست من
منم بهونه اوردم و فلان
گفت تو که تقلبم نمیرسونی به چه درد میخوری
گفتم من نمیخوام تقلب برسونم چون برا خودم دردسر میشه (قبلا میرسوندم و واقعا خیلی تو دردسر میفتادم)
گفت من اصلا خودم از تو باهوش ترم و یه طومار نوشته بود که من به تو بها دادم فکر کردی کی هستی و فلان
منم خیلی راحت و ساده نوشتم نظرت مهم نیست
و بحثو تموم کردم