بخاطر یه حرف ۳ساله باخوانرم قطع رابژه کرده حتی نمیزاره ببینمش نمیزاره برم جلو در حای میگه میری خواهرتو میبینی بعد مادر خودش جلو کل خاندانشون کلی به من بی احترامی و بی حرمتی کرد جوری که فامیلاش کپ کرده بودن منم هیچی نگفتم هیچییی منم قطع رابطه کردم ولی کمتر از یه ساله که باز دیشب منو دخترموبزور برد خونه باباش منم گفتم تو چرا باخواهراشتی نمیکنی ومن ولی مجبورم وکارای مادر تو بدتر هم بوده و من خواهرمم خودش حرف نزده و شوهرش یه شوخی کرده اقا بهش برخورده😓برکه نه والا بهونش کرده تاا بربخوره قهر کردم میگه من تااخر عمرم باهاش اشتی نمیکنم ونمیخوام ببینم و ببینیش وای خونخ بابام هروز میرم 😏 دیشب مادرشوعرم به دخترم خوراکی داده بود اینم اورد صبح میخواست بخوره نصفشو خورد نصفش موند منم گفتم برو بریز دور چرا خوردی و شوهرم تو زیاله دیدش درشون اورد گفت چراانداختی دور؟من میدونم و تو ادمت میکنم😏خلاصه امروزم هرچی حرف زد جوابشو ندادم برگشته باکلی دادو هوار چرا جوابمو نمیدی و دارم براتو من ادمی نیستم کسیو صداکنم جوایمو نده و ازاین چرتو پرتا منم یکم باهاش بحث و بگو مگو حرفا رو گفتم گفتم تو میخوای بری برو منو زور نکن اگرم تو اون دعوای خواهرمو تموم کنی منم تموم میکنم مال مادرتو وگرنه که نه نمیگذرم ازشون الانم گورشو گم کرده فک کنم رفته خونه ننه باباش😏دعا کنید تصمیم جداییه دعا کنید بتونم راحت ازش جداشم وتو دردسر و پشیمونی بعدش نیوفتم