بخدا نمیدونم من چه بدی درحقش کردم,بخدا یه لقمه نون از خونه جاریم نیومده پایین که بگه شما اینهمه اوردین من خوردم یبارم من بیارم
شمادحق دارید ولی به جاری ربطی نداره یه موقع هم گله کنی میشی حسود گفته باشم .کاش بی تفاوت باشی
عزیزم قصه زندگی عروس با مادر شوهر رو فقط باید دچارش باشی. من همسرم یه دونه پسره پدر شوهرم ندارم از همه این فرق بین نوه ها گرفته تا تقسیم إرث بین دختر و پسر به صورت مساوی دیدم و دارم زجر میکشم بی فایده اس این از اون جنگاییه که یا تمومی نداره یا همیشه بازنده هستی. اگه میتونی بیخیال سو. منکه نتونستم. صمنا شوهر من ول کن خانوادش نیست. پس کلأهتو بنداز هواااااا
بچه ها من از دست جاریم بچمو با وجود اینکه موقع مهد رفتنش نیست و مهد خوب اطراف ما کمه گذاشتم مهد دلمم خونه
دقیقا مثل شما تو یه خونه هستیم و به انتخاب مادر همسرم اونجاییم. همیشه هم از رفتن ما واهمه داره
خدا همه مریضا رو شفا بده. من نمیدونم چرا نمیشینن زندگی خودشونو بکنن
کاش میشد رفت و آمد هامون و تصمیمهامون دست خودمون باشه .و اینقدر خودمونو گرفتار حرف مردم نکنیم.
خانم فریسنا ما کاملاً جداییم اما رفت و آمد هامون بیش از اندازه هست و اجباری
نرو وقتی گفت چرا نمیای خیلی رک بگو آخه بچه م اذیت می کنه شما هم اعصابتون خورد میشه دل بچه مم میشکنه با چیزایی که می گید
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
25 ثانیه پیش
25 ثانیه پیش
25 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
