سلام
خارج از ایرانم
یک بچه دوازده ساله دارم
سالها قبل پدرم فوت کرده
مادرم زنی مخصوص با اختلال خودشیفتگی هست
هیچ وقت ما حس نگردیم مادر داریم
دایم خودخواه و سلطه طلب
از هرجهت که فکر بکنید ما رو داغون کرده مادی و معنوی
اما ما باز همیشه سعی کردیم تا کنیم
متاسفانه دو ماهه بیماری عجیبی گرفته و در بستر هست
برادرم دور از شهر ما به صورت اقماری کار میکنه اما تو یک خونه هستند با مادرم
من در ایران نیستم و حتی مدتی امدم و مراقبت کردم اما نهایتا چون همسرم اینجاست و خودم شاغل برگشتم
پرستار 24 ساعته داره
کلیه امکانات رفاهی و درمانی هم فراهمه باهاش
اما حتی در بستر بیماری به ما فحش میده ما رو نفرین میکنه
با هیچ کس راه نمیاد از اول هم این طور بود
توقع داره من برگردم ایران و داداشم هم سر کار نره
پولاشو بین غریبه ها پخش میکنه
میگه من نمیخوام بمیرم هم کیف کنند
اصلا نمیدونم چی بگم
باور کنید هم من هم برادرم هر دو کارایی کردیم برای مادرم که کمتر اولادی بکنه
اما هیچ وقت قدر ندونسته
الان هم این طور
متاسفانه امید به بهبود کمه
همه دکترا جوابمون کردند
با اینکه خیلی از مادرم دلچرکینم اما باز به عنوان یک اولاد و انسان انچه در توانم بود انجام دادم
77 ساله هست مادرم
الان هم موندم که چه کنم اگر برگردم هرچی ساختم از بین میره
متاسفانه زمانهایی که من مشگل داشتم مخصوصا سه سال قبل در اوج گرونا
با اینکه مادرم در نزدیگی بود اصلا به من رسیدگی نگرد
حتی چند جراحی شدم و بیمارستان نیومد
خیلی موارد شده که واقعا دوست ندارم بگم
اما بازم من نمیتونم بی تفاوت باشم
شما نظرتون چیه
همه چی ر و ول کنم برگردم؟