مادر شوهرمن دیگه بهش سرویس نمیدم البته دلیلش مریضی و کمردردم هست ها از همین حالا انواع مریضی رو گرفتم وقتی مهمونم میدم از یه روز قبل شروع می کردم خواب نداشتم صبح زود بیدار میشدم چند جور دسر و غذا و کلللللللی تزئینات که همه میگفتن ازشون عکس بگیر خودمم عاشق این کارهام .یه روز بعد از مهمونی افتادم متوجه شدم من اصلاً ناهار نخورده بودم اصلاً از صبح نشسته بودم تا موقع شام که اونم موقع شام پر استرس و تعارف و ... اینطوری بودم حالا خیلی مشخصه که کمترمهمونی میدم چند بار هم از خودشون یاد گرفتم بردمشون بیرون .اگر بدونید چجوری حرصم رو درمیاره چه ها میگه که اذیتم کنه .این اسمش مادر شوهر نه مامان من