ما چندین سریه میریم با خانواده شوهرم سفر های کوتاه
مثلا دو روزه.خودم دوتا بچه کوچیک دارم به کوچیکه شیر میدم عادت هم داره از نوزادی صندلی ماشین مینشست.پدرشوهرم ماشینشو نمیاره خودشون بخش میشن تو ماشین بچه هاشون
من مجبورم بیام عقب صندلی ماشین بچه رو بردارم اینم مدام از سرو کولم بالا میره مدام شیر میخواد.تازه خواهرشوهرمم اون بچه اش که همسن بچه بزرگم هس میفرسته ماشین ما
یا گاهی میگه شما اینو ببرینش ما بعد میایم
عقب با سه تا بچه دیونه میشم هی باید خوراکی بدم اب بدم
شیر بدم وقتی بچم بغلم میخوابه کمرم وا میره دو تیکه میشه
دوس دارم بچم صندلی ماشینش بشینه
خودم اگه قراره برم سفر حداقل یه موزیک گوش بدم ریلکس کنم
این کارهارو که تو خونه ام میکنم
پس سفر حداقل یکم تو ماشین راحت باشم به شوهرم میگم من نمیتونم اینجوری بیام راه دور رو خیلی ناراحت میشه میگه تو زورت میاد بابام بیاد تو ماشینمون
حالا اون یه بچه چیکارت داره
ولی بخدا اصلا نمیتونم حق با کیه کی میتونه منو درک کنه،