2733
2734

و باید خونه مامان من باشه گفتم نه من ب‌اونا اعتماد ندارم تا آخر شیفتم دل نگرانم چون خونشون خیلی رفت آمده و مامانش بیخیال تره..اینقدر گریه کردم آخری گفتم باشه پس غذاهاشو بهش بدی که داشتم میرفتم بچه رو داد بهم ...خیلی خسته شدم از زندگی و داریم کارا طلاق رو‌میکنیم

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید

2731
هیچوقت درک نکردم زن و مردی که کار میکنن چرا بچه دار میشن😐😐 بچه اوردن چرا به تفاهم نرسیدن،اقا پرست ...

من بچه نمیخاستم اول زندگی شوهرم بدون ک ب‌من بگه ریخته انگار و من نفهمیدم ...خب منم بش گفتم باید زودتر میگفتی چون منم دوست ندارم با اخلاق خونواده تو بزرگ بشه 

خیلی بد گفتی به شوهرت.یعنی چی من به اونا اعتماد ندارم خیلی حرفت زشت بوده حق با شوهرته

اخه اولش شوهرم گفت من دوس ندارم بچم تو خونه شما با اون اخلاقا بابات بزرگ بشه منم درجواب اینو گفتم

نه مشکل بوده ولی از زمانی ک بچه دار شدیم بیشتر تر شده 

ببین انقدر زود به طلاق فکر نکنین 

افسردگی بعد زایمان 

تغییرات خلق و‌خوی اقایون بعد بچه دارشدن 

که به مرور زمان حل میشن اگه میتونین حتما به مشاور مراجع کنین

ببین انقدر زود به طلاق فکر نکنین  افسردگی بعد زایمان  تغییرات خلق و‌خوی اقایون بعد بچه د ...

‌‌‌‌‌‌‌‌تنها این نیس دست بزن و اعتیاد و بچه مامانی بودن شوهرم و الویت قرار دادن خونوادش ب من و بچمون و اینکه خودشو صاحب حقوقم داره اینا همه باعث شده که دیروز درخواست طلاق بدیم و البته که من هنوز دوسش دارم و فقط میخواستم که ب‌خودش بیاد و جلسات مشاوره رو‌بریم تا بلکه بفهمه یکم ولی اون فک‌کنم جدی جدی داره ب‌طلاق فکر میکنه 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687