بخدا هر موقع قراره بریم خونشون کل شب کابوس میبینم یا کل شب خوابم نمی‌برد چون میدونم قراره جایی برم که حتما ناراحتم میکنن اینقد جوابشونو ندادم اصلا دیگه جواب دادن بلد نیستم اعتماد بنفسمو ازم گرفتن دیگه حتی بخوامم جواب بدم نمیتونم
عزیزم بیشتر از اونا خودت داری به خودت ظلم میکنی خودت رو داغون میکنی دو روز دیگه قراره بچه دار بشی قراره بشی الگو بچت
از همین حالا تغییر رو شروع کن اول باید یا. بگیری لازم نیست واسه هر حرفی الکی ناراحت بشی
بعد یواش یواش شروع کن به بالا بردن اعتماد بنفست
به ترست غلبه کن
اره این همه مدت احترام گذاشتم گفتم من مثل اینا نیستم که دهن به دهن اینا شم گفتم شاید یه روز خجالت بکشم بس کنم کاراشونو یا شوهرم به خودش بیاد و حرفی بزنه بهشون، ولی فقط خودم داغون و تنها شدم شوهرم با رفتارش کاری کرد حتی دوستامم از دست دادم حتی زنگ میزنم جوابمو نمیدن،با شوهرمم نمیتونم حرف بزنم میام درددل کنم باهاش عصبانی میشه میگه هستم کردی میگه ناراحتی برو طلاق بگیر، منم هیچ پشتوانه ای ندارم برا طلاق حتی بعد طلاق جایی ندارم برم
بخدا اولش اینقد آروم بودم هی شروع کردن ازم ایراد گرفتن هی تعریف بقیه رو کردن هی از جهاز بقیه گفتن هی از خانواده بقیه گفتن از چیزایی میگفتن که اصلا تقصیر من نبود بخدا دارم دق میکنم تو این زندگی، حتی با شوهرم هم نمیتونم حرف بزنم، حتی نمیتونم طلاق بگیرم
خب بگن چرا زوم میکنی رو این حرفا چرا اجازه میدی آدم هایی که آنقدر کوته فکر هستن که دغدغشون چندتا تیکه ظرف هست آنقدر راحت روح و روانت رو بهم بریزن
شما یه انسانی با مجموعه ای از صفات مثبت و منفی اینکه اونا شما رو تایید یا تکذیب کنن اصلا مهم نیست فقط مهم اینه که شما برای ارتقا شخصیتت بخاطر خودت تلاش کنی
بخدا همچین آدمی بودم اینقد گفتن اینطوری شدم، اصلا نمی‌فهمم شوهرمو چرا هیچ وقت دفاع نکرد ازم این بی غیرتی نیست چیه پس؟ رو خودم کار میکنم که دیگه اهمیت ندم به حرفاشون ولی ذهنیتم راجب شوهرم چکار کنم،بخدا هر مرد دیگه ای بود دفاع می‌کرد از زنش
