مادر بزرگم بهم فحش ناموسی داد منم اون دوران خیلی از اون فحش بدم میومد خیلی خیلی دلم شکست. چند سال بعد که خبر فوتسو دادن درجا گفتم حلالش میکنم اما بعد از یک هفته خواب دیدم داره با عصا دنبالم میاد(پاهاش شکسته بود) منم ازش فرار میکردم. از خواب که بیدار شدم فاتحه دادم گفتم خدایا من که گفتم حلالش. مجدد چند هفته بعد خواب دیدم سرم جیغ میکشه میگه دست از سرم بردااااااار من دوباره بیدار شدم حلالش کردم.
میدونی من درسته الان حلالش کردم اما اون روزایی که از ته دل زجر کشیدمو اون دنیا نشونش دادن شاید باید اون زمان که زنده بوده استغفار میکرده نمیدونم....
پدر خودم هم به تازگی فوت شده خیلی خیلی جایگاه خوبی تو اون دنیا داره و جاش خوبه همیشه یا تو مکه یا حرم امام حسینه بزارم دیدم خادم امام حسینه. اما پریشب یهو یاد یه خاطره ای ازش افتادم که یه تهمت بهم زده بود بنده خدا نمیدونم چرا گریه ام گرفت گفتم بابا دیدی من خودمو به خواب نزده بودم تو فکر کردی الکی به خواب زدم...
امروز مادر بزرگم زنگ زد گفت عجیبه همیشه باباتو شاد میدیدم تو خواب پریشب خواب دیدم بابات لباش کبود شده ناراحته میگه من که کاری نکردم من که کاری نکردم.... منم براش صدقه دادن گفتم خدایا من راضی نیستم اینجور بشه آدم یاد خاطره هم نمیشه بی افته!!!!!!
زن بابای مادر بزرگم هم خیلی ظالم بوده تو خواب ها با حال خیلی بد میاد پیر و زشت و گریان و وحشی