یادمه یبار ک بچه بود ارزو کردم زندگیم عین رمان بشه فکر نمیکردم خدا ارزومو برآورده کنه اما الان زندگیم جوری هیجانی شده که اگه یه رمان بود ک میخوندی میگفتی همه اینا تخیلیه و وجود نداره کاش اخر داستانم همونطوری ک میخوام بشه
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
من خیلی خودمو مظلوم نشون دادم بهش😁همیشه میگه حق با توعه،البته دعوای سنگین با هیچکدوم نداشتم تا به حال،ولی وقتی مثلا میگم مادرت این حرفو زد ناراحت شدم میگه حق با توعه
کلا دعواها با فامیل شوهر کار خود شوهر بوده اونا شدن یک قبیله و من تنهای تنهااااااااا 😔😔😔 اصلا احساس نکردم یه خانواده ایم اما از یکجایی به بعد هر توقعی ازون داشتم خودم انجام دادم
حتی یه طرف قضیه پدرومادرش هم باشن سمت منه فامیل ک جرات نمیکنه بهم تو بگه تیکه تیکه اشون میکنه خودشونم خبر دارن
آرزو دارم ناخواسته به دست آوری آن چيزهايی را که خواسته هایت هستند… آن گونه که با خود بياندیشی : آيا کسی برايم آرزويی کرده است … ؟! هی پاک می کنم… هی می نويسم… املايم بد نيست ! از تکرار اسمت لذت می برم… ولی تو مرا جا گذاشتی بین اینهمه هیاهوی زندگی😓