سلام تروخدا کمکم کنید خیلی نیاز دارم به راهنمایینون چون سنم خیلی کمه ۱۸ سالمه
تو این زندگی سگی با این سن کمم دلم پیر شده
هرروز گریع هرروز حال خرابی
بخدا دیگه خستم کارم به جایی کشیده شده بخدا تو این سن به خودکشی فکر میکنم
شوهر من یه ادمیه ک خیلییییی بیش از حد اندازه گیره محدود میکنه منو
یعنی اوایل عقدم شماره هرچی فامیل پسر تو گوشیم بود گذاشت لیست رد نمیذاشت باهاشون حرف بزنم همشون جای داداشم بودن بخدا اما بدجور شکاک بد دل
تو دوران عقد خیلی فحش میداد من خیلییییی خودمو نگع داشتم هبچی بهش نمیگفتم یا اگع هم میگفتم بی احترامی نمیکردم که حرمتا نره زیر سوال هرچی میگفتم با حرفاش رفتاراش دلم میکشست ولی لال میشدم
یبار بهم گفت نفهم دلم بد شکست تازه نامزد کرده بودیم گعتم درست حرف بزن نفهم خودتی ک یدونه محکم زد تو دهنم
اونشبو اصلا یادم نمیره
اولین باری ک دست روم بلند کرد😔😔😔💔اخه خیلی دوسش داشتم بخاطرش از زمین زمان گذشتم تو روی خانوادم وایسادم بهترین خواستگارامو رد کردم با این وضع دست خالی ایش قبولش کردم ولی ....
شوهرم هی فحش میداد تو دوران عقد ولی باز من تموم سعیمو کردم ساکت باشم به امید اینکه روزی درست بشه....
اما هرروز بدتر میشد زمانی ک حالش خوب بود چیزی نمیگف اما زمانی ک حالش خراب بودتوهین میکرد بهم
خیلی سرد شده بود درکل ادم سردیه بی تفاوت نسبت بهم از نظر محبت و عاطفی
عقده محبت گرفته بودیم زن دوستاشو میدیدم هرروز حسرت میخوردم...همچیو باید بهش میگفتم
تا رسید اینکع ما عروسی کردیم حتی بعد عروسیم اونقدرام براش مهم نبودم...یعنی من اینطور فکر میکنم اون میگع من صبح تا شبو بخاطر تو کار میکنم....ولی خب همچی ک کار نیس من دلم میخواد یکی بفهمع منو
من بدون اون خوابمم نمیبره حتی ولی اون بی تفاوت میگیره میخوابه انقد بهش وابستع شدم حتی اگ قهرم باشیم میگم من بدونت خوابم نمیبره همیشه پاپیش میزارم تا اشتی کنیم ولی اون هرروز مغرور تر میشه باهام سردتر
به همچیم گیر میده به ارایشم
یه رژ لب ساده مات مات ک باشه باز میگه پررنگ...
من از چادر متنفرم اما بزور میگه باید بپوشی
نمیزاره مانتو جلو باز بپوشم فرقیم نمیکنه زیرش بلند بلندم باشه نمیزاره بپوشم
یه پسرعمو دارم خیلی بچس ۱۰ سالشه جلو اون روسریم باز میشه دعوام میکنه کلی
با هر پسری بیشتر از سلام علیگ حرف بزنم شر میکنه درحال اینکه بخدا اصلا منظوری ندارم....
اگه یکم شالم عقب بره یا مانتوم کوتاه باشه تو مهمونیا بیایم خونه جیگرمنو خون میکنه
به مجازیم گیر میده ....به شماره ناشناس اگه زنگ بزنه میگه باید بزاری لیست رد حتی نمیزاره جواب بدنم ببینم اصلا اشناس یا نه
وقتی میخوام برم خونه فامیلام گیر میده
با دوستام نمیزاره بگردم هرجا برم میگه باید با مامانم بری یا بزرگتر ابجیش مثلا یا
هرجا بخوام برم باید ازش اجازه بگیرم
با این همه گیری ک بهم میده من انجام میدم تهش باز سرده...
...
بخدا روانیم کرده
میگ دوست دارم ک بهت گیر میدم ولی منم خستم میخوام یکم ازادباشم میخوام بابت هرکاری جواب بهش پس ندم میخوام یکم برا خودم زندگی کنم
اینم بگم ک تو لین چندماهی ک عروسی کردیم ۳ بار سیلی خوردم چندبارم با مشت زده تو کتفم دستم....
خیلیم بی احترامی میکنع همش میگ خر نفهم بیشرف...
منم دیگه بعد عروسیم کششو نداشتم جوابشو میدادم ولی دیگه خستم بخدا انگار فقط موقع رابطه باهامخوبه
باهام سرده
...
من کسیو ندارم بهم کمک کنه بگه چیکار کنم تروخدا راهنماییم کنید😔😔😔😔😔