۷۰ سالشه ، ۶ تا پسر و ۱ دختر داره
۵ تا جاری هستیم من آخریم البته شوهرم از اون دوتا بزرگ تره ولی اونا زودتر ازدواج کردن
،،،
چهارساله عروس این خانواده ام ، و تازه متوجه شدم باردارم ، قبل اینکه بدونم باردارم مادرشوهرم میبردم دکتر برای دیابتش بعد الان ک فهمیدم شرایطم خب تغییر کرده نمیتونم پاشم برم باهاش همه جا و کاراش بکنم بعد اون یکی عروسا یکیش کارمند یکیش بچه کوچیک داره یکیش قهره یکیشم کلا رو نمیده بهش ک بخاد کاراشو به اون بگه میمونه من بدبخت فلک زده ک همیشه کمکش کردم دلم میسوزه براش اما واقعا آدم نمک نشناسیه خدا شاهده یروز از ۸ صبح تا ۳ بعد از ظهر بخاطر دکترش سرپا موندیم تو بیمارستان بعد آخرش یجوری رفتار کرد ک وقتی اومدم خونه آنقدر حرص خوردم و گریه کردم ک ۵ روز زودتر پریود شدم از شدت استرس و ناراحتی
حالا امروز دوبار زنگ زد جواب ندادم آخه بیحال بودم و واقعا قرص فولیک اسید ک میخورم دست خودم نیست همش حالت تهوع و بدن درد و کسلم، بعد جواب ندادم به شوهرم زنگ زده شوهرم میگه حال نداره همش میخابه بجای اینکه حال منو بپرسه میگه پس دکتر من چیشد بگو من چیکار کتم بیاد منو ببره داروهام تموم شده ، خدا شاهده آنقدر اعصابم خورد شد برداشتم زنگ زدم بهش هرچی تو دلم مونده بود بهش گفتم ، گفتم چرا اینقدر سنگ دلی نمیگی این حامله است آنقدر عذابش ندم نمیگی غریبه تو این شهر کسیو نداره ازش مراقبت کنه بذار اذیتش نکنم زنگ زدی جای تشکرت حالا طلبکارم هستی مگه فقط من عروستم برو به اون یکی ها بگو ، گفتم آنقدر بدی ک عروسات همه ازت فراری اند ، شوهرمم چیزی نگفت گفت منو قاطی دعواتون نکنید خودتون حلش کنید ، گفتم مادرت خیلی فرصت طلب همش میخاد منو بکشونه خونش ک کاراشو کنم مگه نمیبینید شرایط منو ، گفت خودتو ناراحت نکن برای بچه خوب نیست و تمام
خداروشکر ک این مرد به مادرش نکشیده ، شاید الان یه عده بیایید فحشم بدید ولی بخدا این آدم دو قطبیه تو تاپیک قبلم نوشتم ک چجوری دخترشو اذیت میکنه ، خدایی منم آدمم تو این شهر غریبم کسی رو ندارم جز خدا چرا دلش اینقدر سنگه
اینارو اینجا گفتم یکم آروم شم خیلی حرص خوردم امروز😔😔😥😥😞