هر بار هم رسیدم باهاش یه مشکل خیلی بزرگتر با خودش،اورد
مثلا ازدواجم .جدایی از خانواده ها و بحث و جدل فراااوان حتی بعد ۱۳ سال تمومی نداره
مثلا بچه دار شدنم بعد سالها درمان و التماس خدا .بچه سالم اخرم بهم نداد بازم شکر
خونه خریدنم .گفتم امسال میفروشم و فلان ..توقیف شد چون زندانی ازاد کردم
ماشین خریدیم .گفتم خوبه عیب نداره شکر اونم برشکست شد شوهرم فروختیم
ارث پدریم رو گرفتم بعد از ۲۰ سال .رفت برا بدهی ها
هیچ زمانی ارزویی نکردم که بهش نرسم ولی هر زمان هم به ارزوم رسیدم با یه سختی بزرگتر و بیشتر