2733
2734

هر بار هم رسیدم باهاش یه مشکل خیلی بزرگتر با خودش،اورد

مثلا ازدواجم .جدایی از خانواده ها و بحث و جدل فراااوان حتی بعد ۱۳ سال تمومی نداره 


مثلا بچه دار شدنم بعد سالها درمان و التماس خدا .بچه سالم اخرم بهم نداد بازم شکر 


خونه خریدنم .گفتم امسال میفروشم و فلان ..توقیف شد چون زندانی ازاد کردم 


ماشین خریدیم .گفتم خوبه عیب نداره شکر اونم برشکست شد شوهرم فروختیم 


ارث پدریم رو گرفتم بعد از ۲۰ سال .رفت برا بدهی ها 


هیچ زمانی ارزویی نکردم که بهش نرسم ولی هر زمان هم به ارزوم رسیدم با یه سختی بزرگتر و بیشتر




لایک نفرمایید دوستان به غیر از استارتر عزیز و کاربر محترمی که ریپلای کردم لااقل بفهمم پستم رو خوانده اید  عزیزان .زندگیِ فعلیِ من و شما در برابر زندگیِ بَعدی،بسیار کوتاه،بسیار فرعی وبسیار ریز و گذراست.همچون جرقه ای است که از آتش اجاقی بپرد و گم شود.برای آنکه در زندگیِ بَعدی تا ابد و برای همیشه در آسایش و شادی باشیم ، کافیست همین یک لحظه ی گذرای عمر این جرقه را خوب بمانیم...
چطوری رسیدی؟ دعا؟  



دعا و نذر زیاد کردم ولی نشد دیگه بی خیال دعا و...شدم ولی همچنان گاهی دعا میکردم تا یهویی شد کلا من تو کارام گره کور هس ازدواجم همینطور بود همین خدایا خیلی شکرت که امضامه واسه ازدواجمه

خدایا خیلی شکرت   
2731
دعا و نذر زیاد کردم ولی نشد دیگه بی خیال دعا و...شدم ولی همچنان گاهی دعا میکردم تا یهویی شد کلا من ت ...

خداروشکر 

کلا حدیث داریم از امام رضا وقتی بیخیال خواستت میشی اونجاست که میشه

خداروشکر  کلا حدیث داریم از امام رضا وقتی بیخیال خواستت میشی اونجاست که میشه

 

بی خیالم نبودم ولی ناامید شده بودم سرگرمی ام نداشتم خسته شده بودم از زندگی دوس داشتم لااقل شغلی داشته باشم

خدایا خیلی شکرت   
امضات  هنوز با عشقتی؟؟برگشت؟

اره برگشت

8...(یک توآزردمرا..ویک جهان شادم نکرد..)...دلتنگی خیلی نامرده.ازیک جایی به بعد می شینی یه گوشه با بغض نگاه میکنی تا زندگی تموم بشه...۴آبان۱۴۰۱ عشقم برای همیشه ترکم کرد بعدازاون دیگ هرگز به هیییچکس اعتمادنمیکنم عاشق نمیشم تنهایی رو باجون ودل نگه میدارم خیلی دوسش داشتم صداش آرومم میکرد..ارزومه پشیمون بشه ی روزی برگرده ارزوش باش یک بار دیگ باهاش حرف بزنم فقط دنبالم بگرده وتوحسرتم بسوزه ک هییچ کس مث من دوسش نداشت...دلتنگم 😔😔😔😔دلم میخوادیکی بیاد دستموبگیره بلندم کنه بگه میدونم چقدرسختی کشیدی میدونم شبهات پر از دردبود میدونم چقداشک ریختی اما‌ازاین به بعد هرچ  قبل من بود فقط کابوس بود...یکی بیادکه نره یکی که ازچرت ترین چیزها براش حرف بزنم وخسته نشه ..🥀🥀ب سلامتی اون روزی که  اونی ک ترکم کرد تاوان پس بده دلش مثل دل من بشکنه هرشب مث من اشک بریزه ازدلتنگی نابودبشه ب سلامتی روزی که داغ عزیزترین ادم زندگیش بره توی دلش بسلامتی روزی ک بیچارگیش روببینم..روزی اروم میشم ک  اون تاوان پس بده سنگدل نیستم ولی درحقم ظلم شد ب زور منواز خودش جداکرد..دوسال منو عاشق خودش کردوبا بی رحمی ترکم کرد پس ب سلامتی  شکست اون🥂دلم گرفته هیشکی نیست که ببینه غروبا چجوری  اشک روی گونم می شینه😔دلم میخواد خودمو بردارم برم یه جای دور خییلی دور هیچکس رونبینم حتی گوشیمم نبرم صدای کسی رو نشنوم..🥀🥀🥀..امیدوارم هرکجا هستی همیشه غمگین باشی.۱۰دی عشقم برگشت اما‌مث قبل دوسش ندارم

ازدواج باشوهرم یه ارزوی محال من بود

من همسرمو دوسش داشتم اما اون نمیدونست

دم دردانشگاهم رو جرثقیل کار میکرد خیلی دوسش داشتم نمیدونستمم چطوبهش بگم ولی یبار پایین گوشه خیابون وایساده بودن ناخواسته بدجور خیره شدم تو چشماش ولی اون متوجه نشد بعد یمدت کارشون تموم شد ساختمون نیمه ساخته اما دیگ نمیومد اون انقد غصه خوردم هرروز ب امیددیدنش خوشگل میکردم انگار اونم منو میبینه اما نبود انقد دعاخوندم نشد کلی ختم و چله گرفتم نشد داشتم دق میکردم ک یبار دیگه ببینمش من ۳۲سالمه اون روز ک میرفتم دانشگاه ۴ ۵سال پیش بود ۲۷ ۲۸سالم بود مادرمم همش رو مغزم بود وخواستگار راه میداد بدون هماهنگی کفرم دراومده بود ازیطرف من اونو دوسش داشتم از اینطرف مادرم بااینکاراش دقم میداد ازاونطرف من اصلا نمیدیدمش دیگ ن اون منو میشناخت ن حتی میدونست دوسش دارم روانی شده بودم سپردم یه خانوم برام چله بگیره ک من باهاش ازدواج کنم دعاهای من که دیگه جواب نمیداد خیلی خانوم پاک وخوبی بود مادرم همیشه بهش میگف برا مادربزرگم روزه های قضاشوبگیره و قران بخونه ۳د۴ روزگذشت باز مادرم گف امشب خواستگارمیادلباساتو اماده کن چادرم سرت کن پسرم میاد داشتم تو دلم مث همیشه ب خودم فحش میدادم بخاطراوضاعم اماده شدم اصلا به خودم نمیرسیدم اقامن ک رفتم اون اتاق دیدم همون پسرس مادرش منو دیده پسندیده ازیطرف قندتودلم اب میشد از طرف دیگه دستام یخ کرده بود عرق سرد کرده بودم بااون قیافه ام دقیق۳روز حموم نرفته بودم هیچ ارایشم نداشتم گفتم الان دم میزارن روکولشون میرن اما نرفتن الان شوهرمه😍 این معجزه زندگی من بود

دوتا ارزو داشتم یکی قبول شدن تو یه رشته ایی تو یه دانشکده ایی

دومیشم ازدواج 

دانشگاه دعا کردم قبول شدم اما فهمیدم دلیل اینکه خدا مانع میشد برا دانشگاه رفتن چی بود الان دارم زجر میکشم

ازدواجمم هر کاری کردم نشد ک نشد لابد اینم خیلی بخوام دعا کنم قضیه مثه دانشگام میشه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687