عزیزم قربون قلب مهربونت برم
گاهی لازمه الان43 سالمه هیچ وقت بهشون بی حرمتی نکردم همیشه نازشو کشیدم هرکاری از دستم برمیومد براش انجام دادم خواهرا وبرادرام گفتن چند وقت باهاش سرسنگین باش شاید یه کم به خودش بیاد (هرچند خودم بیشتر اذیت میشم )
رفتم براسزارین اینقدر هول بودم از متخصص بیهوشی پرسیدم ببخشید زایمان طبیعی دردش بیشتره یا سزارین گفت شرمنده خانم تا حالا زایمان نکردم متخصص یه آقا میانسال بود کلا تو افق محو شدم از خجالت
من رفتم زایمان کیسه آبم‌پاره شده بود دهانه رحم ۷ سانت باز علنا بچه داشت میومد یهو دیدم یه ترازو کنار دیواره پاشدم رفتم ببینم چند کیلو هستم😑واقعا نمیدونم چه فکری کردم کلا آدم ریلکسی هستم خلاه که دکتر سالن داد میزد خانم بگیر بخواب الان بچه ات بدنیا میاد پرستارا که هنگ‌کرده بودن
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
6 ثانیه پیش
6 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
