خوب اینجا مشخص میشه روحیه ی حساسی داری ،ولی به اندازه ای که میخوای محکم و مستقل باشی قوی نیستی و میخوای با لجبازی کارتو پیش ببری ...عزیزم فکر نکن دارم سرزنشت میکنم نه ،این فقط یه تحلیل که احتمال میدم اینجوری باشی ،بهت حق میدم چون روت فشار هست ولی از راهش باید وارد بشی
باید اول خودتو آروم کنی،اعتماد به نفست رو ببری بالا،افسردگیت رو درمان کنی بعد بری برای اصلاح زندگی مشترک ،چون اینجوری هم به خودت هم به زندگی مشترکت هم بچه ات ناخودآگاه آسیب میرسونی ...
الآن روح شما انگار از هر طرف تحت فشاره و خودتو تو منگنه احساس میکنی ،از اونور هم روحیه ی حساس و شکننده ای داری که افسردگیت داره این حالتت رو تشدید میکنه ،
اولین قدم اینکه سعی کنی این مشکل رو از بالا بهش نگاه کنی ،اگه وایسی و از دریچه ی فکر خودت بهش نگاه کنی احساس خفه گی و کلافه گی بهت دست میده( که یه جورایی طبیعی هست ،این حالات برای کسانی که با افراد سلطه گر زندگی میکنن طبیعی هست ) ،اینجا باید یکم توسل و توکل کنی به خدا، خودتو آرام کنی ،بالآخره گلم شما خدایی داری که حاضر و ناظره بر شماست،یکم که آروم شدی سعی کنی مثل این پهپادهایی که میرن تو آسمون فیلم برداری میکنن ،مثل همون ها بیای و از بالا به مسائل زندگی نگاه کنی .
حالا میایم سر همسرت ،همسر شما در کنار سلطه گری ،با توجه به مسائلی که گفتی ،خودشیفته هم هست،برای همین نمیتونی با حرف زدن کاری رو از پیش ببری.من حس میکنم ایشون به خاطر نداشتن قدرت حل مسئله رو میارن به انکار کردن،و رها کردن مشکلات ....
خوب باید چی کار کنی ؟
یک _وقتی میخوای باهاش حرف بزنی اولا زمان و مکان مناسب رو پیدا کن ،وقتی خسته است ،گشنه است و ....اینجور زمانها ممنوع
دو_وقتی میخوای باهاش حرف بزنی به حالت گله و شکایت و غر زدن نباشه ،یه جوری بیان نکن که حس کنه شما داری کم میاری .ببین فکر میکنی اگه بهش بفهمونی که بهت خیلی فشار میاد شاید به خودش بیاد ،نه عزیز ،همسرت قدرت حل مسئله رو نداره ،برای همین هم وقتی با این حالتها میری باهاش حرف بزنی ،زود گارد میگیره و میخواد شما ساکت بشی ...البته سلطه گریش هم به جای خود
خوب حالا باید راه حل چیه ؟
یک _اول روی اعتماد به نفست کار کن ،تنها کاری که میتونی باهاش جلوی سلطه گریشو بگیری ،بالا بردن اعتماد به نفسه ته ،اونم نه با دعوا و لجبازی و عصبی شدن خودت
دو_باید روی لحنت ،روی کلماتت ،کار کنی ،لحنت نه باید ضعیف و شکست خورده و به بن بست رسیده باشه ،نه باید حالت دستوری باشه
روی بار معنایی کلمات باید دقت کنی ،مثلا از کلماتی مثل تو همیشه اینجوری هستی ،خوب این قید همیشه اینجا بار منفی ایجاد میکنه که باعث میشه همسرت سریع گارد بگیره،بگرد ببین چه کلماتی رو استفاده میکنی که میتونه بار منفی ایجاد کنه .حرفهای که میخوای به همسرت بزنی رو روی کاغذ بنویس ،و بشین بخون ،و خودتو بذار جای همسرت با همون ویژگی ها و خصلتها و طرز فکر همسرت، حرفهاتو بخون ،اینجوری میتون به فهمی چطور میتونی از کلمات و جملات بهتری استفاده کنی ،با مدیریت کلام ،قدرت رو بگیر تو دستت و همسرت رو مدیریت کن .
سه -وقتی میخوای مشکلی رو مطرح کنی ، اون تایم فقط یک مشکل رو مطرح کن ،اگه بخوای مشکلات متعددی رو بیان کنی همسرت قدرت تحلیل نداره و بهم میریزه،پس تمام تمرکزت رو بذار روی یک مشکل و از حواشی هم پرهیز کن.
چهار_این مشکل رو به صورتی بیان کن که انگار شما رفتی پیشش و ازش راهنمایی و مشاوره میخوای ،با کلماتی مثل به نظرت ،آیا بهتر نیست و ... پیش برو
پنج_حتما حتما برای اون مشکل قبلش یه راه حل پیدا کن و به صورت شیک بدون اینکه بفهمه داری بهش چیزی رو تحمیل میکنی بهش ارائه بده ،مثلا میخوای در مورد افسردگیت صحبت کنی ،خوب یه راه مثل فلان کلاس ،فلان جا ،یعنی یه چیزه کلی نگو که برم بیرون ،برم کلاس،نه از قبل مشخص باشه که کجا و چه کلاسی و چه روزهایی میخوای بری و به صورت پیشنهاد بهش ارائه بده ،ولی سعی کن در آرامش و در عین مهربانی ،اقتدارتم نشون بدی ،یعنی باید یه زن مهربان ،آرام ،شاد و مقتدر باشی تا این راهکارها کم کم ان شاءالله اثر بذاره