ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه
یه مامان شاد و پرانرژی که جز شادی و ارامش پسرم چیز دیگه ای مهم نیست ، خونه بهم ریخته مرتب میشه ، چای سرد شده رو میشه عوض کرد ، غذای یخ شده رو میشه داغش کرد، ظرفای نشسته بالاخره شسته میشن اما دیگه بچه هامون 1ساله یا 2ساله یا 3 ساله و ... نمیشن پس از لحظه به لحظه بزرگ شدنش لذت میبرم و سخت نمیگیرم پسر کوچولوی من مامان عاشقته
من یه سوال داشتم از شما که تدریجی گرفتی؟ میخواستی یه وعده رو حذف کنی، چیزی به سینت میزدی یا فقط حواس ...
بله تدریجی گرفتم. فقط حواسشو پرت میکردم مثلا صبحا تا بیدار میشد میخواست بخوره من بلند میشدم با بازی و خنده که بریم یه چیز خوشمزه بخوریم صبحووونه و.... میرفتیم تو آشپزخونه دیگه اون وعده یادش میرفت صبحونه که میخورد بعدش بهش میدادم. همینطور یک هفته ده روز این کار رو انجام میدادم کلا یادش میرفت. بعد مثلا وعده بعد از ناهار رو حذف میکردم و... آخرش یادمه فقط ظهر و شب برای خوابیدن میخورد که ظهر رو هم شیرگاو و غذا بهش میدادم سیررر و کلی بازی میکردم که خودش زود خواب میرفت موند وعده شب که با همکاری باباش اونم خداروشکر گرفته شد.
خداوندا ! اگر جایی دلی بی تاب دلدار است نمیدانم چطور...! اما خودت پادرمیانی کن...
بله تدریجی گرفتم. فقط حواسشو پرت میکردم مثلا صبحا تا بیدار میشد میخواست بخوره من بلند میشدم با بازی ...
خیلی کار خوبی کردین، آفرین ،میگن خوبه به سینه چیزی نزنیم فقط حواس بچه رو پرت کنیم، بعد چقدر طول میکشید که مثلا وعده ی بعد از بیدار شدنش از خواب یادش بره؟؟ چطوری عادت میکرد صبح نخوره ولی ظهر بخوره؟
خودم که داغون شدم.اون میخوابید من گریه میکردم که چرا از اول بهش شیر دادم که حالا باید اینجوری بگیرمش
دقیقا حس و حال الان من اینه، خدا بهم توان بده که بتونم یه راهی پیدا کنم، زیاد متوجه نشه، دکترش بهم گفته اگه شبا بیتابی کرد میتونی قطره بیبی اسلیپ بدی که راحت تر بخوابه
خیلی کار خوبی کردین، آفرین ،میگن خوبه به سینه چیزی نزنیم فقط حواس بچه رو پرت کنیم، بعد چقدر طول میک ...
ممنونم ان شاء الله شما هم به راحتی این کار رو انجام بدی. من حدود یک هفته دیگه پسرم یادش نمی اومد که وقتی بیدار میشد شیر میخورد عوصش تا بیدار میشد میگفت شیر چون هر روز یه استکان شیر گاو بهش میدادم بخوره وقتی خواستم وعده بعد از ناهار رو ازش بگیرم اون میگفت بده اما اون دوران یادمه خیلی خوراکی های کوچلو گرفتم با اونا سرگرمش میکردم و البته یه اسباب بازی جدید که فقط وقتی که میخواستم حواسشو از سینه ام پرت کنم می آوردمش اونم ذوق میکرد فراموشش میشد
خداوندا ! اگر جایی دلی بی تاب دلدار است نمیدانم چطور...! اما خودت پادرمیانی کن...