تو تاپیک قبلی گفتم مادر شوهرم چه طوریه بخدا نمیتونم یه لیوان آب بی استرس بخورم همش استرس دارم میگم نمیتونم بمونم بخدا مادرت نمی زاره من راحت باشم نمی تونم حتی درست غذا بخورم میگه وظیفه منه که پیش مادرم باشم، مادرشوهرم تنهاس پدرشوهرم 28سال پیش فوت شد 8تا بچه داره شوهر من آخریه و به قول خودش سرپرست مادرشه من نمیتونم اینطوری 😔😔😔بچم بخاطر اینا سقط شد مادر شوهرم به شوهرم میگفت زنت کم حرفه و فلانه وبا من حرف نمیزنه پیش من نمی یاد حامله بودم خودمم نمیدونستم شوهرم زدم با اینکه 3ماه از ازدواجمون می گذشت دست روم بلند کرد اونم چند بار جلوی مادرش چند بار منو انداخت با پا میزد به شکمم وبا مشت میزدم از وقتی خونمونو جدا کردیم شوهرم منو نمیزد یه سال رفتیم الان میگه باز بیا پیش مادرم ماه قبلی اومدم پیشش چند روز شوهرم سر اینکه تو اتاقم ونمیرم با مادرش فیلم ببینم با عصا مادرش زد تو کمرم پام تا چند وقت نمی تونستم راه برم بعد بهش گفتم خودت نگاه کن می یایم پیش مامانت همیشه در حال جنگ وعواییم ومنو میزنی در حالی که وقتی خودمون تنهاییم اصلن نمیزنه منو اوف الان استرس گرفتتم وحشتناک از بس شوهرم باهام جلو مادرش بد رفتاری کرده وکتکم زده روم نمیشه بهش نگاه کنم وبدم می یاد ازش 💔😔😔😔😔😔😔بهش گفتم بیا از هم جدا بشیم